پیکی بلایندرز – فصل سوم

فکر می‌کنم هفت ماه طول کشید تا تونستم فصل سوم رو تموم کنم. راستش نه فیلم اونقدر برام جذابه که بشینم و سریع تمومش کنم، نه اونقدر کسل‌کننده که بی‌خیالش بشم. این فصل از سریال رو دوست داشتم. برام جالبه که در هر فصل یک داستان روایت میشه و تموم میشه و ذهن آدم درگیر آینده نیست، هر چند کارگردان سعی می‌کنه آخر فیلم رو طوری تموم کنه که عصبی بشیم و بریم بقیه‌اش رو ببینیم ولی نبینیم هم چیزی رو از دست نمیدیم. من خیلی دوست دارم این سریال رو امسال تموم کنم. امیدوارم بتونم. در این فصل چیزهایی که برام جذاب بود، پیچیدگی روابط انسانی بود. واقعا بعضی از آدم‌ها اونقدر پیچیده هستند که کلی زمان می‌بره آدم بتونه کشف‌شون کنه. یکی دیگه از چیزهایی که برام جالب بود، گذشته بود، اینکه چقدر گذشته در ذهن ما تاثیرگذاره و چه خاطراتی رو هیچ وقت فراموش نمی‌کنیم، به خصوص چیزهایی که شاید از نظر دیگران خیلی ساده باشه ولی از نظر من مسئله‌ی حل نشده است. نکته‌ی بعدی برای من تغییر از حالت بد به خوب هست، به نظرم بدون تغییر محیط و یکباره امکان چنین تغییر وجود نداره، هر بار گفتیم دیگه اینبار بار آخره، قطعا بار آخر نخواهد بود، چون می‌تونه بار بعد از بار آخری هم وجود داشته باشه، ولی وقتی محیط رو تغییر بدیم، دیگه اون کار مفهوم خودش رو از دست میده و دیگه بار اول و آخری وجود نخواهد داشت. خلاصه سریال رو دوست داشتم. برم ببینم فصل چهارم چقدر طول میکشه دیدنش.

نوشتن یک دیدگاه