
کاش وقتی بیستساله بودم میدانستم
این کتاب رو خیلی وقت بود که میخواستم بخونم ولی چون احساس کردم دیگه بیست سالم نیست و حتی در دههی بیست تا سی هم نیستم دیگه بیخیال میشدم ولی واقعا ربطی نداشت و خوشحالم که این کتاب رو خوندم. تینا سیلیگ نویسندهی این کتاب در اصل کتاب رو برای پسرش نوشته و در تولد بیست سالگی به اون هدیه داد. میشه گفت تجربیات زندگی نویسنده به عنوان استاد دانشگاه دربارهی چیزهایی که اگر بیست سالگی میدونست میتونست زندگی بهتری رو برای خودش رقم بزنه. من این کتاب رو دوست داشتم، تمرینات کتاب به نظرم خیلیهاش کاربردی بود، کلی ایدهی قشنگ بهم داد حتی برای نوشتن کتاب خودم. قسمتی که خودم خیلی دوست داشتم این بود که خیلی وقتها آدم باید خودش رو بسپاره به زندگی، شاید فرصتهای فوقالعادهای رو جلوی پاش گذاشت به جای اینکه ثانیه به ثانیه رو برنامهریزی کرد، البته من اعتقاد دارم که آدم باید همیشه لیست کارهایی که میخواد در آینده انجام بده رو بنویسه، این قسمتی بود که در کتاب تناقض داشت جایی میگفت خوبه جایی میگفت خوب نیست، شاید من اینطوری برداشت کردم ولی واقعا تجربیات ایشون به درد تمام سنین میخوره و دونستنشون در هر سنی خالی از لطف نیست، هر چند آدمها از تجربیات خودشون درس میگیرن.
تینا سیلیگ
مشخصات کتاب:
حجم: ۱۹۹ صفحه | قطع: رقعی | ناشر: میلکان | مترجم: مینا صفری | چاپ: چهل و ششم