کوه

امروز نشستم با لیلی یک فیلم خوب ببینم، رسیدم به این فیلم، باورم نمیشه چنین فیلمی رو دیدم. اصلا درک نمی‌کنم چطور چنین فیلمی ساخته میشه! برای من که تجربه‌ی از دست دادن یک دوست خیلی صمیمی رو توسط سرطان داشتم، لحظه، لحظه‌ی فیلم دردناک بود، نمی‌تونستم فیلم رو رها کنم، نه به خاطر اینکه فیلم فوق‌العاده بود، نه، صرفا به خاطر اینکه امید داشتم آخرش خوب میشه! نمی‌فهمم چرا بچه‌ها باید با چنین مفهومی آشنا بشن؟ من خودم معتقدم هر چیز بدی رو میشه در همون لحظه‌ی بد تجربه‌اش کرد، چرا باید از قبلش خودمون رو آماده کنیم؟ فیلم خوبی بود، با تمام تلخی‌هایی که داشت، دوستش داشتم. همزمان خیلی غمگین شدم، چون اون دوستم خیلی دوست داشت بره کربلا، تا آخرین لحظه‌ی زندگیش آرزو داشت بره ولی هیچ وقت فرصتش پیش نیومد. آرزو واقعا اتفاق عجیبی هست چه دوست دارم اون دنیا فلسفه‌اش رو درک کنم.

نوشتن یک دیدگاه