گزارش هفته‌ی هفتم از چالش دوازده

این هفته بعد از ملاقات با مهدی، تصمیم گرفتم فضای کتابفروشی رو برای مدتی در اختیارش قرار بدم، این‌ طوری خودمم مجبور می‌شدم از روی تخت بلند بشم و هر از چندگاهی برم بهشون سر بزنم، البته باید بگم این دو سه روز آخر هفته کامل اونجا اومد، با هم بازی می‌کردیم، گپ می‌زدیم، درباره‌ی توسعه‌ی کار فکر می‌کردیم، خلاصه به نظرم فضای روحیم رو به بهبودی باشه، هر چند تجربه ثابت کرده هیچی مشخص نیست، این هفته کتاب نتونستم بخونم، ولی جبران می‌کنم، دلیلش این بود اصلا تمرکز نداشتم، ولی دو تا فیلم خوب دیدم، کارها رو هم خوب پیگیری کردم، هفته‌ی یک امتحان دارم که امیدوارم قبول بشم، هر چند خیلی بعید به نظر میرسه، چون اصلا نخوندم و حوصله‌ی خوندن هم ندارم. این هفته زمان زیادی رو تنهایی سپری کردم و فکر کردم.

نوشتن یک دیدگاه