
گپی با ایمان
امروز خیلی اتفاقی دیدم ایمان بهم پیام داده، هیچ وقت اولین باری که ایمان رو دیدم فراموش نمیکنم، فکر میکنم استارتاپ ویکند آمل بود، به عنوان مربی رفته بودم، من و آرش و چند تا از بچهها در یک اتاق بودیم، من ایمان رو نمیشناختم، توی رویداد باهاش آشنا شدم، بعد از روز اول اومد توی اتاق ما و تا شب موند و نمیرفت، یادمه بهش گفتیم ایمان جان دیگه نمیری اتاق خودت؟ گفت میشه من یه گوشه از همینجا بخوابم؟ گفتیم چرا؟ گفت نمیخوام با فلانی و فلانی توی یک اتاق باشم، روانی شدم، ما ترکیدیم از خنده، زنگ زدیم پذیرش براش یه سرویس اضافه کردن توی اتاقمون و تا صبح کلی خندیدیم.
امروز یه عکس فرستاده بود از کلبهای که داشت توی باغشون میساخت، خودش جوشکاری کرده بود، کلی دربارهی اینکه چطوری باید جوش بدیم و اینا حرف زدیم و رسیدیم به اینکه چقدر شبیه هم هستیم، عاشق تجربههای جدید هستیم، یه جایی گفت با این تفاوت که تو خیلی تمیز و شیک انجام میدی، بهش گفتم تو وقتی با من آشنا شدی که با مفهوم سلیقه آشنا شدم، وگرنه قبلش خیلی آدم داغونی بودم، یاد یک سال کارآموزی کردنم پیش تورج افتادم، خیلی ازش یاد گرفتم و مهمترینش به نظرم سلیقه بود، شاید خیلی خوش سلیقه نباشم ولی حداقل میدونم سلیقه چیه! آدمها خیلی خوبه اگر سلیقه رو یاد بگیرند، من باشم برای همه یه دورهی دیزاین میگم باید برگزار بشه.