اولین نفری که فردای روز تولدم دیدم سپیده بود، قرار بود همراه با دلبر و لیلی بریم بیرون شام بخوریم. شب خیلی دوست‌داشتنی بود، کلی تعریف کردیم، از کارهایی که در حال انجامش بودیم، از کارهایی که دوست داشتیم انجام بدیم، سختی‌ها و مشکلات‌مون و