این کتاب رو از نمایشگاه کتاب خریدم، راستش عنوانش رو خیلی دوست داشتم، راهکارهای عملی برای رهایی از بی‌عملی! البته بعد که کتاب به دستم رسید با خودم گفتم آدم بی‌عمل باقی بمونه بهتر از اینه که ۴۵هزار تومان بابت یک کتاب پنجاه صفحه‌ای پول

به رسم هر سال آخرین نوشته‌ی بلاگم مربوط به کوله‌پشتی است. برای مرور فعالیت‌ها، تجربه‌ها و عملکردم در سالی که گذشت و برنامه‌ریزی برای آینده. این کار بهم کمک می‌کنه خیلی سریع کارهای مهم و تاثیرگذاری که طی یک سال گذشته انجام دادم رو مرور

امروز اولین روز از اولین هفته‌ی سال ۱۴۰۱ است، هر چند فردا سال تحویل میشه. سال ۱۴۰۰ رو با تمام فراز و نشیب‌هایی که داشت دوست داشتم. خیلی با برنامه‌تر از همیشه زندگی کردم، کارهایی کردم که هیچ وقت در زندگیم انجامشون نداده بودم. یکی

من خودم اولین دوچرخه‌ام رو کامل یادمه، در اصل دوچرخه نبود، سه‌چرخه بود، ولی عاشقش بود، خدایی هم خیلی خوشگل بود، هنوز مثل اون رو ندیدم. یک روز با پسر همسایه رفته بودیم کوچه بازی کنیم، یک نون‌خشکی اومد گفت بچه‌ها فروشی نیست؟ من گفتم

بعضی وقت‌ها یک کارهایی می‌کنم که خودم می‌مونم واقعا چرا؟ یک بار روز عروسیم داشتم در خونه نصب می‌کردم، امسال هم شب عید یادم افتاد باید بنایی کنم و یکی دو تا از دیوارهای خونه رو آجرنمای سفید کنم. همیشه هم احساسم اینه کار دو

من با بهزاد توی دانشگاه آشنا شدم و بعدش در مدتی که سرباز بود خیلی می‌دیدمش، یعنی هر روز می‌دیدمش، سر یک پروژه‌ای خیلی کمکم می‌کرد، چند سالی بود ندیده بودمش، خیلی وقت هم بود که می‌گفت بیا هم رو ببینیم ولی نمی‌دونم چرا جور

دیشب به خاطر قلب درد نتونستم بخوابم، صبح یکی دو ساعت خوابیدم و بعد از بیدار شدن، چند تا کار رو انجام دادم و رفتم بیمارستان نیکان غرب، خیلی ازش خوشم اومده، شبیه بیمارستان نیست، بیشتر هتله. رفتم گفتم نمی‌دونم چی شده، علائم رو توضیح

سال پیش برای هدیه‌ی سال نو با مهدی گپ زده بودم و یک همکاری کوچیکی با هم داشتیم، چند باری مهدی رو از نزدیک دیدم، با هم گپ زدیم و کلی لذت بردیم. وقتی بعد از یکسال دوباره هم رو دیده بودیم و داستان زندگی

خیلی وقت بود که دوست داشتم میلاد اسلامی‌زاد رو از نزدیک ببینم و باهاش گپ بزنم. خیلی ویژگی و روحیات مشترک با هم داشتیم. داستان زندگیش بدتر از من پر از فراز و نشیب بود. از شنیدنش سیر نمی‌شدم، اول قرار بود با هم شام