
تب و لرز شدید در پرواز
خیلی وقت بود میخواستم برم اصفهان ولی حس و حالش پیدا نمیشد. اول میخواستم با ماشین برم ولی دیدم حس و حالش نیست، بعد گفتم با قطار برم، بلیت گیرم نیومد، بعد رفتم سمت اتوبوس دیدم بازم حسش نیست، یعنی بیشتر دلم هوس پرواز کرده بود. رفتم بلیت خریدم یک سمت رو اکونومی گرفتم و سمت دیگه رو بیزینس، تا حالا با هواپیما هم نرفته بودم اصفهان. صبح روزی که شبش پرواز داشتم بیدار شدم دیدم تمام بدنم درد میکنه، صدام در نمیاد، سرفه میکنم، یه وضعیت داغونی، میخواستم پرواز رو کنسل کنم ولی دیدم بعید به نظر میرسه بتونم تا مدتها به این سفر برم، تا شب صبر کردم یکم به نظر بهتر شدم، رفتم فرودگاه، قبلش مسیرهای هوایی و طرحهای فرودگاههای مهرآباد و اصفهان رو نگاه میکردم، وقتی نشستم روی صندلی دچار لرز شدیدی شده بودم ولی خیلی خوش گذشت، حرکت بعدی خلبان رو سعی میکردم پیشبینی کنم، مثلا الان باید چرخها رو جمع کنه، الان سرعتمون باید این باشه، الان باید فلپها رو جمع کنه، الان به سمت چپ گردش کنه، الان باید کمربندها رو باز کنیم و همینطوری تا نشستن داشتم مرور میکردم، خیلی جذاب بود. یه اتفاق جالب هم افتاد، پرواز سر ساعت حرکت کرد و خلبان گفت، مسافرین عزیز، شما میتوانید ساعتهای خود را با هواپیمایی معراج تنظیم کنید، بعد رفت سر باند نیم ساعت موند و بهش اجازهی تیکآف نمیدادن، ترکیده بودیم از خنده.
وقتی رسیدم حالم اصلا خوب نبود، فرودگاه هیچ ماشینی نبود، اسنپ هم قبول نمیکرد. پیاده تا ورودی فرودگاه رفتم تا یکی قبول کرد، اونم ۲۰ دقیقه باهام فاصله داشت ولی اومد و من رو رسوند فرودگاه، شب تا صبح داشتم به خودم میلرزیدم، شب عجیبی بود، همینطوری پشت سر هم هر قرصی دستم میرسید مینداختم بالا، صبح یکی از بچهها گفته بود میاد هم رو ببینیم. میدونستم از من دیرتر بیدار میشه، منم نتونسته بودم بخوابم، صبح ساعت ۸ رفتم رستوران، طبقهی آخر هتل این عکس رو گرفتم، خیلی منظرهی زیبایی داشت، البته اصلا صبحونهی خوبی نداشت. بعدش هم برگشتم خوابیدم تا بچهها بیدار بشن از خواب.