
قبیلهی ماسایی
امروز صبح بعد از خوردن صبحانه رفتیم دور هتل چرخیدیم، در پشت هتل دریاچهای وجود داشت که پر از اسبهای آبی بود، چقدر صحنهی فوقالعادهای بود. بعد پارک رو به مقصد دریاچهی نایواشا ترک کردیم. در طول مسیر خروج از ماسایی مارا، دوباره کلی حیوان زیبا دیدیم، از فیلها گرفته تا زرافه و گورخر، واقعا دلم برای تکتک این صحنهها تنگ شد.
از پارک که خارج شدیم رسیدیم به یک قبیلهی ماسایی، نفری ۱۰۰۰ شیلینگ پول دادیم برای بازدید از قبیله، واقعا ارزشش رو داشت. رئیس قبیله اول کلی توضیح داد که قبایل چطوری زندگی میکنن، بعد یک سرود گروهی خوندن با حرکات جالب بعد وارد محوطهی قبیله شدیم، یکم با آدمها گپ زدیم، جالب اینجاست که همه در کنیا انگلیسی بلد هستن. بعد وارد خونهی یک خانواده شدیم که مشغول آشپزی بودن، قشنگ روستاهای ۵۰ سال پیش ایران بودن، به نظرم حتی قدیمیتر. بچهها از فضایی که برای فروش وسایل دستساز داشتن کلی وسیله خریدن و سوار ماشین شدیم و به سمت دریاچه حرکت کردیم.