
باید بابا رو سوپرایز کنم!
خیلی وقت بود دوست داشتم بابا رو سوپرایز کنم، واقعا سوپرایز کردن بابا خیلی کار سختیه، اولا از چیزهای خیلی محدودی خوشش میاد که نمیشه زیاد راحت حدس زد، ولی قبل از عید این شانس رو پیدا کردم که بفهمم از چی خوشش میاد، خیلی طول کشید تا تصمیم بگیرم و موقعیتش پیش بیاد، در اصل موقعیت رو به زور ایجاد کردم. چیزی که دوست داشت رو با همکاری خانواده خریدیم و بهش گفتیم خودت برو جلوی در تحویل بگیر، نمیدونست البته برای خودش هست، وسط خیابون گذاشت دنبالم و گفت: «پسر، خیلی خری» خیلی بهم چسبید، چون وقتی داشت میگفت لبخند خیلی خوشگلی روی لبهاش بود، این که این فرصت برامون پیش اومد که بابا رو بخندونیم و خوشحالش کنیم و ذوق زده ببینیمش برام یک دنیا ارزش داشت. خدایا شکرت، توفیق شاد کردن دیگران رو زیاد نصیبم کن!