تئاتر سیب سخنگو
وقتی داشتم برمیگشتم تهران با مادربزرگم، در بین مسیر یه حس عجیبی بهم گفت، بلیت تئاتر «سیبسخنگو» به کارگردانی جواد انصافی یا برای ما همون «عبدلی» سابق رو بگیرم. این عجیبترین کاری بود که میتونستم بکنم، یعنی از هر نسل یک نماینده میبردم تا این نمایش رو ببینه، لیلی، مادرش، مادربزرگش و ننهجونش. حالا شاید فکر کنید برای چندتاشون احتمالا حوصلهسر بود، ولی به نظر من یکی از بهترین تئاترهایی بود که تا حالا رفته بودم، یعنی برچسب زدن تئاتر کودک ظلم در حق این نمایش بود. واقعا برای تمام گروههای سنی عالی بود، من مادر و مادربزرگم ترکیده بودن از خنده، لیلی که همیشه آروم روی صندلی میشینه، نمیتونست خندهاش رو کنترل کنه، من و دلبر که هیچی. واقعا فرهنگ و سنتهای غنی و جذابی داریم که کمتر ازشون استفاده میکنیم، البته اینکه یک آدم هنرمند و باسابقه مثل جواد انصافی هم نویسنده و کارگردان و بازیگر کار بود هم بیتاثیر نبود. ولی واقعا فوقالعاده بود و لذت بردیم، آخر تئاتر هم فهمیدیم، نقش پادشاه رو پسرش اجرا میکرد و ندیمه رو عروسش، رسما تئاتر خانوادگی بود، پسرش رو البته قبلا دیده بودم ولی نمیدونستم پسر ایشون هست، انصافا بازی ایشون هم فوقالعاده بود.