نیمونا
امروز حال خوبی نداشتم برای همین رفتم پیش آرین، اونم حال و هوای من رو داشت برای همین تصمیم گرفتیم با هم فیلم ببینیم، من که اصلا چیزی به ذهنم نمیرسید حوصله هم نداشتم برای همین سپردم به خودش، اونم این فیلم رو پیشنهاد کرد،
امروز حال خوبی نداشتم برای همین رفتم پیش آرین، اونم حال و هوای من رو داشت برای همین تصمیم گرفتیم با هم فیلم ببینیم، من که اصلا چیزی به ذهنم نمیرسید حوصله هم نداشتم برای همین سپردم به خودش، اونم این فیلم رو پیشنهاد کرد،
هفته ششم خیلی سخت بود، رسما هنوز نتونستم زمانم رو به خاطر حجم کارهایی که بهم محول شده مدیریت کنم. همین نوشتهها رو با تاخیر دارم مینویسم ولی خدا رو شکر که تونستم تا امروز هر روز در بلاگم بنویسم، یک کتاب خوب بخونم، یک
از این دوره انتظار بیشتری داشتم ولی گویا برای یادگیری چیزهای بیشتر باید دوره پیشرفته گوگل شیت رو شرکت کنم، دوست دارم دورههای آموزشی که برای یادگیری ابزارهای گوگل هست رو شرکت کنم تا بیشتر با ابزارهایی که داره آشنا بشم، نمیدونم چرا اینقدر برام
محرم امسال شبیه هیچ سالی در زندگیم نبود. واقعا غمانگیز بود. یادم میاد وقتی بچه بودیم محلهمون مسجد نداشت و در جاهای مختلفی مراسم برگزار میشد، حتی یادمه یک سال یه چادر خریداری شد و داخل چادر مراسم گرفته میشد، قبل از شروع مراسم مداحی
نمیدونم چرا این همه کار در زندگیم کردم ولی هنوز هیچ سازی رو یاد نگرفتم حتی در سطح مبتدی بزنم، میخوام واقعا یادگیری پیانو را در دستور کار قرار بدم، این دوره شروع خوبی بود، چیزهای زیادی یاد گرفتم هر چند سطح دوره نوشته بود
یکی از شخصیتهای جذاب زندگی من هاروکیموراکامی هست. چند تا کتاب خوب ازش خوندم که دو تا از اونا تا حدودی زندگینامهی خودنوشت خودش دربارهی قسمتهای مختلف زندگیش هست، مثلا کتاب «از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم» ماجرای نویسنده شدنش رو در
خیلی وقت بود برای این دوره اپلای کرده بودم ولی حوصلهام نیومده بود تمومش کنم، البته یکی از دلایلش این بود که یک دوره با همین عنوان را در متا گذروندم. من خودم کیفیت دورههای متا رو به IBM ترجیح میدم. الان مشغول زدن یک
این فیلم آرین پیشنهاد کرد ببینم، البته فکر کنم خودش خیلی دوست نداشت ولی من واقعا خوشم اومد، کلا زندگینامه و داستان واقعی رو دوست دارم به خصوص اگر مرتبط با کسبوکار یا تحقق یک آرزو هم باشه. واقعا گاهی فکر میکنم چقدر شانس میتونه
هفتهی هیجانانگیزی بود، هر چند اینطوری نموند! ولی دوستش داشتم. زندگی همینه! اگر همه چیز بر وفق مراد ما هم باشه زندگی به نظرم زیادی کسالتبار میشه، همین که چالشی به وجود میاد و ما باید حلش کنیم زندگی رو قابل تحمل میکنه. این هفته
برای انجام یک پروژه جذاب باید میرفتم از کارخونه بازدید میکردم، یک کارخانه تولید ظروف یکبار مصرف برای صنایع غذایی، فوقالعاده جذاب بود برای من، هر چند الان که این مطلب رو مینویسم این پروژه کنسل شده ولی واقعا ارزش بازدید رو داشت. همیشه از