دوره‌ی خیلی سختی بود، اوایل دوره مجبور شدم از فیگما استفاده کنم، ادوبی یکی از مزخرف‌ترین تجربه‌های کاربری رو داره به نظرم، من که اصلا دوستش نداشتم، هر چند فتوشاپ رو خیلی دوست دارم. بگذریم، دیگه دارم به پایان دوره میرسم، این دوره واقعا سخت

هفته‌ی پنجم هم به پایان رسید. سرویس شدم یک جورایی، چالش‌های بزرگی رو سعی کردم یا حل کنم یا به تعویق بندازم. نمی‌دونم در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد ولی دوست دارم امسال رو بدون تغییر در بعضی از وضعیت‌ها به اتمام برسونم. بگذریم. این

این دوره‌ها را طی دو روز تموم نمی‌کنم، قبلا تموم کردم و الان دارم درباره‌شون می‌نویسم، گذاشتم اول همه‌شون رو تموم کنم بعد درباره‌‌شون بنویسم. من UX Design رو با دانش محدودی که داشتم شروع کردم و امروز یک محصول جذاب ساختم. البته در اصل

من هیچ وقت باورم نمی‌شد روزی کتابی بخونم درباره‌ی این موضوع که «چگونه کتاب بخوانیم»، شاید فکر کنید این کتاب اخیرا نوشته شده، ولی باید بگم این کتاب برای نخستین بار در ماه‌های اول سال ۱۹۴۰ منتشر شده و در همون سال به یکی از

خب، به پایان این دوره هم رسیدم، یعنی دوره‌ی چهارم. می‌خوام وقت بگذارم و برای خودم جشن بگیرم، به خودم افتخار می‌کنم، کاری که هیچ تخصصی در اون نداشتم رو به بهترین شکل ممکن تا اینجا یاد گرفتم، کلی چیزهایی جدید یاد گرفتم، مثلا یاد

خیلی وقت بود دوست داشتم این فیلم رو ببینم ولی نمی‌دونم چرا فرصت نمی‌شد و مدام فیلم‌های دیگه در اولویت قرار می‌گرفت، جالب این بود برای من که یکی از قشنگ‌ترین دیالوگ‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی شنیده بودم و حتی خودمم ازش استفاده می‌کردم برای

اینم سومین دوره از هفت دوره‌ی «Google UX Design Professional Certificate» بود که بالاخره تمومش کردم، قسمت جذابش برای من اونجا بود که کورسرا ایمیل زده بود که داداش کجا داری میری با این سرعت! همین الان ۶۰٪ سرعتت از بقیه بیشتره. می‌خواستم بگم داداش

سال ۹۶ بود که اولین بار رفتم و در کلاس‌های خلبانی ثبت‌نام کردم. اون موقع نگران تست‌های پزشکی بودم، قبل از عید بود که آزمایشات را دادم و خدا رو شکر مشکل خاصی نبود و کلاس‌های خلبانی از ابتدای سال ۹۷ شروع شد. بعد از

هفته‌ی پیچیده‌ و دلگیری بود. شروع هفته که ماشین خراب بود، روز اول هفته درگیر تعمیر ماشین بودم که بتونم تازه خودم رو به تهران برسونم، چون اونقدر مشکل داشت که اگر قرار بود همه‌اش رو حل می‌کردم باید یک هفته‌ی دیگه هم می‌موندم. روز

خیلی وقت بود در حوزه‌ی تئاتر و سینما کتاب نخونده بودم. واقعیت اینه که اینم خیلی کتاب سنگینی بود، شایدم ساده بود ولی سرشار از کلمات قلمبه و سلمبه بود. البته اینم باید بگم که در اصل این کتاب نویسنده نداره، چون در اصل مصاحبه