
با هم کار کنیم؟
هفته پیش امیر با ذوق و شوق بهم زنگ زد که پایه هستی یه کسبوکار راه بندازیم، همینطور که امیر داشت حرف میزد من داشتم به ایدههایی که طی یک سال گذشته داده بود و هیچ کاری براشون نکرده بودیم فکر میکردم، ولی بازم دوست داشتم باهاش همراهی کنم، امیر کاراکتر جذابی برام داره، از اونجایی که درخواستش این بود با دکتر هم هماهنگ کنم اونم باشه، برام جذابتر شد ماجرا، خیلی وقت بود دکتر رو ندیده بودم، همه با هم برای امروز هماهنگ شدیم، رفتیم یک رستوران در فرشته، قرار شد امیر شیرینی ساختمونی که یک سال از بازسازیش گذشته بود رو بده، بهانه دیدار یعنی این بود. بعد از کلی گپ و گفت درباره مسائل بیربط و با ربط بالاخره امیر ایده رو داد، اصلا برای من راستش جذاب نبود، ولی نگفتم نیستم چون امیر قرار شد یک فایل برای اجراش آماده کنه، ولی وسط جلسه دکتر خیلی سریع پیشنهاد جذابی برای طراحی، ساخت و فروش محصولات دیزاین شده در خارج از ایران داد و ازش گذشت و گفت بعدا صحبت میکنیم، من دیگه تا آخر جلسه ذهنم درگیر این بود، چون صد در صد با علاقههام همخوانی داشت و حاضرم سرش ریسک کنم. بعد از ناهار من چایی مراکشی سفارش دادم، عجب مزهی جذابی داشت، باید برم تو کارش، روز جذابی بود، البته امیر قبل این جلسه هم ایده همکاری دیگهای داد که ردش کردم، امیر میخواد سریع پول در بیاره من میخوام از مسیر لذت ببرم، تفاوت خیلی بزرگی هست که هیچ کدوم حاضر نیستیم کوتاه بیایم.