از قدیم گفتن سری که درد نمی‌کنه رو دستمال نمی‌بندن، ولی خب از اونجایی که سر من همیشه‌ی خدا درد می‌کنه برای چالش‌های جدید، باید مدام دستمال ببندم. داشتم زندگیم رو می‌کردم، یکم سرم خلوت می‌شد که تصمیم گرفتم سردرد جدیدی برای خودم درست کنم،

من هر هفته سعی می‌کنم یک کتاب بخونم ولی حس می‌کنم کافی نیست، دوست دارم بازم بیشتر بخونم. برای همین گوش دادن پادکست رو گذاشتم توی برنامه‌ام. امروز قرعه به نام «عصر جاه‌طلبی» دراومد. باز هم داستان چین، تاریخ چین سرشار از فراز و نشیب‌های

همیشه در جاده‌های بین شهری موسیقی گوش می‌دادم، ولی خب این دومین سفری هست که ترجیح دادم پادکست گوش بدم. تجربه‌ی خوبی بود به نظرم. فعلا انتخابم پادکست بی‌پلاس هست، از فصل پنجم شروع کردم به گوش دادن، البته گاهی پرش هم می‌زنم بین فصل‌ها،

کل چیزی که ما از آمریکا می‌دونیم اینه که کشور خوبی نیست و ما دوستش نداریم. البته این چیزی است که طی سال‌های گذشته ذر ذهن ما جای گرفته، بدون اینکه بدونیم آمریکا اصلا کجاست؟ چطوری شکل گرفته؟ چه فراز و نشیب‌هایی رو طی کرده؟

من بچه که بودم فکر می‌کردم به هر چیزی که تصور کنم بهش می‌رسم، بعدش فهمیدم دنیا اونقدر پیچیده است که کلی عوامل دیگه باعث میشن ما به چیزی که می‌خواهیم نرسیم. بعد یکم جلوتر رفتم و تلاش کردم اون عوامل رو تحت کنترل خودم

این پادکست رو در طول سفر به خانه‌ی پدری گوش کردم. درباره‌ی نقش نیروی هوایی در جنگ جهانی و گروهی به اسم مافیای بمب افکن، گروهی که آزادی و اختیار کامل داشتند تا در حوزه‌ی هوایی رویاپردازی کنند و حتی بسازند. نیروی هوایی به خاطر

من چند وقت پیش فهمیدم باید ۴۰ ساعت سیمولاتور پرواز کنم تا CPL، سریع رفتم یه درخواست دادم که ۱۰ ساعت علی‌الحساب پرواز کنم. امروز برای اولین بار با کپتن غلامی پرواز داشتم. استرس داشتم که چطوری می‌گذره، اونقدر باهاشون خوش گذشت که چند ساعت

بعد از مدت‌ها دوباره تصمیم گرفتم یادگیری زبان رو شروع کنم. خیلی فکر کردم و گذشته رو بررسی کردم. دیدم من آدمی نیستم که توی خونه‌ درس بخونم و با اختیار خودم یاد بگیرم. البته خیلی پیشرفت خوبی در سایت Busuu داشتم ولی باز نتیجه‌ی

وقتی رسیدم اصفهان حال خیلی داغونی داشتم، به شدت سرما‌خورده بودم. ولی یکی از بچه‌ها آخر شب پیام داد که فردا صبح میام دنبالت با هم بریم صبحونه بخوریم، بهش گفتم من مریضم ولی باز گفت من میام. صبح بیدار شدم دیدم خیلی زوده ولی

من در تمام دوره‌های خلبانی در عجیب‌ترین کلاس ممکن بودم. یعنی در هر دوره حتما چند تا اتفاق عجیب و منحصر به فرد افتاده. در این دوره هم اتفاقات جالب و جذاب زیاد افتاد، امروز می‌خوام یکی از اونا رو تعریف کنم. وقتی مثل همیشه