شهر کتاب اردیبهشت
وقتی رسیدم اصفهان حال خیلی داغونی داشتم، به شدت سرماخورده بودم. ولی یکی از بچهها آخر شب پیام داد که فردا صبح میام دنبالت با هم بریم صبحونه بخوریم، بهش گفتم من مریضم ولی باز گفت من میام. صبح بیدار شدم دیدم خیلی زوده ولی
وقتی رسیدم اصفهان حال خیلی داغونی داشتم، به شدت سرماخورده بودم. ولی یکی از بچهها آخر شب پیام داد که فردا صبح میام دنبالت با هم بریم صبحونه بخوریم، بهش گفتم من مریضم ولی باز گفت من میام. صبح بیدار شدم دیدم خیلی زوده ولی
من در تمام دورههای خلبانی در عجیبترین کلاس ممکن بودم. یعنی در هر دوره حتما چند تا اتفاق عجیب و منحصر به فرد افتاده. در این دوره هم اتفاقات جالب و جذاب زیاد افتاد، امروز میخوام یکی از اونا رو تعریف کنم. وقتی مثل همیشه
یکی از خوبیهای این دنیا شاید این باشه که هر شروعی را پایانیست. دورهی مقدماتی بازیگری هم بالاخره پروندهاش بسته شد. چهار تا درس تاریخ سینما، بداهه و خلاقیت، بیان و مبانی بازیگری رو قبول شدم و درس بدن رو افتادم. میدونید اگه تمام درسهایی
بالاخره تونستم در لحظات پایانی برنامهی تابستون ۱۴۰۱ دورهی IR خلبانی رو تموم کنم، البته خود دوره در بهار تموم شد ولی در تابستون به خاطر حجم کارهایی که داشتم امتحاناتش طول کشید. واقعا نمیدونم چرا بعد از دورهی PPL, خلبانی رو ادامه دادم ولی
طی سالهای گذشته احساس میکنم سرعت یادگیری خودم اونقدر زیاد شده که واقعا امروزم با دیروزم خیلی فرق میکنه. علی بندری در این پادکست خلاصهی کتاب دوباره فکر کن رو خیلی خوب توضیح میده، میگه «در مواجهه با اطلاعاتی که باورها و فرضیات شما را
خیلی وقت بود اینطوری استرس و اضطراب رو تجربه نکرده بودم، میدونید راستش اگر خودم بودم شاید دچار استرس و اضطراب نمیشدم، همش به فکر همتیمیهام بودم. متاسفانه اصلا فرصت نکردم طوری که باید و شاید تمرین کنم. برای کلاس بداهه و خلاقیت که رسما
امروز آخرین باری هست که برای تمرین بازیگری به پلاتو میرم. دورهی مقدماتی بازیگری هم تموم شد و فردا باید امتحان بدیم. فکر نمیکردم برای امتحانات بازیگری دچار استرس و اضطراب بشم. به خصوص که من نمیخوام بازیگر بشم، صرفا چون برام جالب بود گفتم
امروز امتحان بدن و تاریخ داشتیم و در کنارش کلاسهای جبرانی بداهه و خلاقیت و مبانی بازیگری، برای امتحان کلاس بدن ما تصمیم داشتیم بخشی از نمایش اتللو رو اجرا کنیم، دومین اجرا ما بودیم، من خیلی خوشحال بودم، چون بعدش میتونستم برم خوش بگذرونم.
امروز واقعا حوصلهی برگشتن به تهران رو نداشتم ولی به بچهها قول داده بودم شب چهار ساعت بریم پلاتو و برای اجرای فردا تمرین کنیم. برای آزمون پایان ترم کلاس بدن باید بخشی از نمایشنامهی اتللو نوشتهی شکسپیر رو اجرا میکردیم. سر راه رفتم قم
این هفته، کلاسهای بازیگری رسما تموم میشه، دلم تنگ میشه، واقعا دورهی جذابی بود، خوشحالم به خاطر کاری که کردم. البته دو تا از کلاسهامون به خاطر مشکلی که برای استادش پیش اومده بود هنوز تموم نشده و احتمالا هفتهی بعد باید جبرانی اون کلاسها