تیر خلاص رو دکتر موسوی همیشه میزنه
من هر وقت مریض میشم، اول میرم پیش دکتر موسوی، این اولین باره که حتی فرصت نکرده بودم بهش سر بزنم، تا اینکه یک ماه بعد از بیماری رفتم پیشش و گفتم گویا معدهام رو داغون کرده، بهم گفت استرس و اضطراب شدید از عوارض
من هر وقت مریض میشم، اول میرم پیش دکتر موسوی، این اولین باره که حتی فرصت نکرده بودم بهش سر بزنم، تا اینکه یک ماه بعد از بیماری رفتم پیشش و گفتم گویا معدهام رو داغون کرده، بهم گفت استرس و اضطراب شدید از عوارض
دیروز سمت چپ بدنم انگار از داشت از کار میفتاد، اول دقیقا روی قلبم تیر کشید، انگار یکی با نیزه کرده باشه توش، بعدش کل قفسهی سینهام سمت چپش درد گرفت، انگار یکی با لگد از داخل بهش بزنه و بخواد خوردش کنه، شونهام تیر
امروز با دوست جدیدی قرار داشتم، بار اول بود میدیدمش، مهمترین دلیلی هم که باهاش قرار گذاشته بودم، این بود که تا ظهر فکر میکردم جمعه است و داشتم دلتنگی غروب جمعه رو تحمل میکردم، تا اینکه فهمیدم جمعه نیست، عصبانی شدم، با یکی قرار
امروز بعد از چند هفته مرخص شدن از بیمارستان رفتم دکتر، داروهام رو عوض کرد، یه نگاهی به سیتیها انداخت، بعد ازش پرسیدم بالاخره ریهام چقدر درگیر بود؟ گفت ۷۰درصد، بهت نگفتم نترسی. بهش گفتم من بیمارستان بودم اینقدر درد نداشتم، الان سرم درد میکنه،
خیلی وقت بود دوست داشتم ویدیو ضبط کنم ولی این کار رو نمیکردم، انصافا خیلی کار سختیه، کلا جلوی دوربین رفتن به نظرم خیلی کار سختیه، ولی خب بعد از بیمارستان تصمیم گرفتم تجربیات این مدت رو در قالب یک ویدیو ضبط کنم، در ادامه
خیلی خوشحالم زنده موندم و یک شب قدر دیگه هم پشت سر گذاشتم، نمیدونم چرا حس و حال خیلی عجیبی این شبها برای من داره، امروز که خیلی روز غمانگیزی هست، میدونید، شاید بتونم به جرئت بگم در این دنیا کسی رو اندازهی امام علی
روز معلم برای من خیلی روز مهمیه، هر سال در چنین روزی، اول سال گذشته رو بررسی میکنم تا ببینم از چه کسایی چه چیزهایی یاد گرفتم، دونه دونه بهشون پیام میدم و روز معلم رو بهشون تبریک میگم و ازشون تشکر میکنم معلم و
امروز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم کسی نیومد ازم آزمایش خون بگیره، خیلی عجیب بود، حال عمومیم خیلی بهتر شده بود، به حدی که دوست داشتم زودتر از بیمارستان فرار کنم، تا ظهر هیچ سرمی هم بهم وصل نکردن، تا اینکه داشتم ناهار
امروز دکتر اومد بالای سرم، گفت خدا رو شکر درمان روی شما جواب داده و روند رو به رشد بیماری متوقف شده. حال عمومیتون بهتر شده و اکسیژن خونتون هم خیلی بهتر شده، اگر همین روند ادامه پیدا کنه، فردا شما رو مرخص میکنیم، نمیدونید
امروز ساعت ۵:۳۰صبح، پرستاری اومد ازم آزمایش خون بگیره، بهش گفتم انصافا الان وقت آزمایش گرفتن نبود، کمربند رو بست به بازوم، سوزن رو کرد توی دستم، بهش گفتم تموم شد؟ دیدم درآورد و گفت نه، خون نیومد، دوباره این کار رو کرد و من