این روزها خیلی کمتر از گذشته میرم کافه، ولی همچنان آدمهای زیادی رو در طول یک فصل میبینم و این باعث خوشحالیه. امروز بعد از مدتها رفتم علی رو دیدم، همون جای همیشگی یعنی کافه با هم قرار گذاشتیم، نمیدونم اگر کافه رو از علی
چند روز پیش مصطفی بهم گفت میشه دایی جون دوتایی بریم کافه؟ برام خیلی درخواست جالبی بود از سمت یک بچهی شش ساله، بهش گفتم چرا که نه! امروز خیلی یهویی گفتم بچهها میاید بریم کافه؟ دیدم همه خوشحال گفتن آره بریم، منم انتخابم جایی