تغییر در سه روز
وسط پیادهروی روزانه بودم که علی زنگ زد و گفت کل پروژهی قبلی کمپین کتاب رو باید بریزیم دور به دلایل مختلف و از ابتدا شروع کنیم. زمانیکه داشت دربارهی دلایل این اتفاق صحبت میکرد من اصلا به حرفهاش درست گوش نمیکردم، تو ذهن خودم
وسط پیادهروی روزانه بودم که علی زنگ زد و گفت کل پروژهی قبلی کمپین کتاب رو باید بریزیم دور به دلایل مختلف و از ابتدا شروع کنیم. زمانیکه داشت دربارهی دلایل این اتفاق صحبت میکرد من اصلا به حرفهاش درست گوش نمیکردم، تو ذهن خودم
مهمترین دلیل این سفر بررسی OKRهای بهار بود و صد البته شام دورهمی، اولین بار بود که همهی بچهها رو با خانوادههاشون میدیدم. خیلی کار زیبایی بود به نظرم. کلا شخصیت علی و کلا بچههای ویرگول رو خیلی دوست دارم. محیط خیلی دوستداشتنی با محصول
من هیچ وقت کارمند نبودم. امسال هم شاید نباشم ولی به هر حال از پنجم فروردین باید یک سری کارها رو انجام میدادم. داریم با بچهها کمپین فروش کتاب در ویرگول راهاندازی میکنیم. اول قرار بود یک لندینگ ساده بیاریم بالا، بعد قرار شد یک
خیلی وقت بود که دربارهی ماجراجوییهای جدیدم در ویرگول اینجا چیزی ننوشتم. داستان ویرگول برای من هنوز هم ماجرای عجیبیه، بهش عادت نکردم. ولی به نظر خودم هر روز دارم بهتر پیش میرم. در تابستان، تصمیم گرفتم به عنوان ناشر سایت انتشاراتم رو منتقل کنم
از هفتهی پیش کارگاه آموزشی OKR رو شروع کردیم برای یادگیری و پیادهسازی اون در ویرگول، هر یکشنبه ۸ صبح به مدت دو ساعت باید همهی بچهها در این کارگاه شرکت میکردیم. من خیلی دوست داشتم یکی از این جلسات رو به صورت حضوری شرکت
من قبل از ۱۸ سالگی کلی تجربهی شاگردی کردن دارم، از سوپرمارکت بگیر تا بخاری فروشی، اولین تجربهی کاریم هم بر میگرده به دورهی ابتدایی که در کنار بابای مدرسه فتیر میفروختم. هنوز یادمه که بعضی روزها پول کم میاوردم، هنوز نمیدونم چرا؟ ولی واقعا
امروز بعد از سه سال علی رو دیدم، ظرف سه سال گذشته اونقدر بهم میگفت شام بده، گفتم لااقل یک ناهار با هم بریم بیرون، خیلی هم تاکید داشت در فضای باز باشه، خدایی جای خوبی هم پیدا کردیم، بعد از کلی گپ زدن دربارهی
سفر اصفهان رو از هر جهت خیلی دوست داشتم، باعث شد با کلی آدم هیجانانگیز آشنا بشم، یکی از اون آدمها علی بود، وقتی رسیدم اصفهان بهم پیام داد که فردا میری ویرگول؟ منم گفتم آره، گفت پس میبینمت، منم گفتم خوشحال میشم، فردا که
چند وقت پیش سفری به اصفهان داشتم، برای اولین بار میخواستم علی آجودانیان رو از نزدیک ببینم، مدیرعامل ویرگول، همیشه فکر میکردم، ویرگول رو علی به تنهایی ساخته، نمیدونم چرا چنین فکری میکردم. علی رو از توییتر میشناختم، شخصیتی جذاب و دوستداشتنی داشت، برای همین
از اولین روزهایی که ویرگول راهاندازی شده بود باهاش آشنا بودم ولی چون خودم بلاگ شخصی داشتم ازش استفاده نمیکردم، ولی سادگی و زیبایی اون رو همیشه دوست داشتم. دلیل این آشنایی هم علاقهی خیلی زیادم به نوشتن و سرویسهایی بود که برای نوشتن ساخته