باورم نمیشه بیشتر از چهار، پنج سال میشه که من کسری رو میشناسم، خیلی احمقانه و اتفاقی هم باهاش دوست شدم، آدم جالب، دوستداشتنی و با محبتی هست به نظرم. بعد از مدتها امشب تصمیم گرفته بود تلفنی با هم گپ بزنیم، از وقتی از
فقط یک نفر من رو اینطوری صدا میکنه، اونم سپیده است. وقتی میبینه توی توییتر زیاد حالم خوب نیست و در حال آه و ناله هستم بهم پیام میده و میگه چی شده آقا فتاحی؟ و من اولش میخندم و بعدش شروع میکنیم به حرف
چند وقت پیش سفری به اصفهان داشتم، برای اولین بار میخواستم علی آجودانیان رو از نزدیک ببینم، مدیرعامل ویرگول، همیشه فکر میکردم، ویرگول رو علی به تنهایی ساخته، نمیدونم چرا چنین فکری میکردم. علی رو از توییتر میشناختم، شخصیتی جذاب و دوستداشتنی داشت، برای همین