
گزارش هفتهی نهم از چالش دوازده
این هفته هم گذشت، در کنار دیدن دو فیلمسینمایی، خوندن کتاب، نوشتن پستهای بلاگ و دیدن دوستان، کتابهای کتابفروشی را به انبار منتقل کردم و قرارداد اون رو فسخ کردم، احساس تلخی بود ولی باید انجام میشد، اگر بنا بر زنده نگه داشتنش بود باید این اتفاق میفتاد. به خصوص که الان ذهنم آزاد شده برای انجام کارهای جدیدتر. آخر هفته مراسم نامزدی خواهرم بود و رفتیم اراک، به واسطهی شرکت در مراسم تولد پسر داییم، کلی از فامیل رو از نزدیک دیدم، البته با رعایت پروتکلهای بهداشتی، دو سال بیشتر بود کسی رو ندیده بودم. حال جسمی و روحیم همچنان جالب نیست با وجودیکه مشغول خوردن قرص و دارو هستم، امیدوارم هفتهی دیگه وضعیتم بهتر بشه.