
گپوگفت با پسرخاله
امیر برای زدن کافه با پسرخالهاش که باریستا بود قرار گذاشت و کلی با هم گپ زدیم، دربارهی چیزهایی که برای راهاندازی نیاز داریم، هزینههایی که داریم و …، ولی من اصلا حال نکردم. چیزی که داشت ساخته میشد اصلا چیزی نبود که دوستش داشته باشم، امیر به شدت دنبال ساختن یک کسبوکار هست و من دنبال محقق کردن رویاهام. به نظرم فاصلهی زیادی بین این دو تا هست، بعید میدونم بتونیم با هم کاری رو پیش ببریم، حداقل کاری که به رویاهامون مرتبط باشه. جالب اینه من خودم اصلا از قهوه خوشم نمیاد، بیشتر چایی دوست دارم، البته اینم طی سالهای گذشته شروع کردم و ازش خوشم اومده، من بیشتر فضای گفتوگوی کافه رو دوست دارم، اینکه با آدمها صحبت کنیم و داستان زندگیشون رو بشنویم، این فوقالعادهترین قسمت زدن یک کافه برای من هست.