بابا چند سال دنبال خریدن باغ در زادگاهش بود تا اینکه بالاخره باغی که دوست داشت رو خرید. بعد شروع کرد به ساختن یه خونه باغ، چند سالی به دلایل مختلف طول کشید، تا اینکه بالاخره این خونه قابل استفاده شده بود نسبتا، مدت‌ها هم

چند روز پیش یکی از دوستان قدیمی که سال‌ها بود ندیده بودمش بهم پیام داد که هم رو ببینیم. من هم که سرم این روزها خلوت بود گفتم عالیه، سریع قرار گذاشتیم، اومد دنبالم و رفتیم نشستیم کلی گپ زدیم، خاطره‌بازی کردیم. آخرش رسیدیم به

چند روز پیش یه مصاحبه دادم که برام خیلی عجیب بود، یک شرکت خیلی معروف با ظاهری شیک و مدرن، اولین جلسه با منابع انسانی بود. یکی از مهم‌ترین سوالات این بود که سیگار میکشی؟ گفتم جواب درستش چیه؟ گفت من چون خوشم نمیاد سیگار

هفته‌ی باحالی بود، به جز کارهای روتین فیلم این هفته رو خونه‌ی لیلی و به صورت خانوادگی دیدیم، فیلم خانه‌ی ارواح، هر چند کلیشه‌های احمقانه زیاد داشت ولی بهتر از طنزهای کاملا زردی بود که این چند وقت ساخته شده بود. هر روز تو بلاگم

نمره دادن اساتید واقعا خیلی آزار دهنده است، در دانشگاه پیام نور این مسخره‌بازی که استاد هر وقت دوست داشت نمره وارد کنه وجود نداشت، دو روز بعد نهایتا نمره‌ها رو می‌شد دید و این خیلی خوب بود. برای برداشتن پایان‌نامه باید تمام درس‌های ترم

من عاشق صدای آب هستم، بهم آرامش خوبی میده، تو طراحی اولیه خونه‌ی لیلی سه تا حوض طراحی کرده بودم، ولی یکیش رو نصفه و نیمه ساختم، امروز چون خیلی بیکار بودیم، تصمیم گرفتم دومی هم بسازم، البته ترکیبی از حوض و فضایی برای باغچه

خیلی خنده‌داره، این پست رو چند روز پیش نوشتم ولی وقتی منتشر کردم بدون متن منتشر شده بود و دارم دوباره می‌نویسم. بگذریم، وقتی خانواده رو جمع کردم دور هم، تصمیم گرفتیم آتیش درست کنیم و بلال بپزیم، ولی بلال نداشتیم. پیاده راه افتادیم سمت

دسته‌ جمعی توی خونه نشسته بودیم تا اینکه خواهرم گفت یک فیلم خوب بگذار، اولش فکر کردم منظورش خارجی هست، بعد گفت ایرانی قدیمی بزار، اونقدر گشتیم تا رسیدیم به «خانه‌ی ارواح» این فیلم امسال ساخته شده بود به نظر و در حال اکران در