چند وقت پیش تو سفر یاد یکی از دوستان کردم که قبلا بیشتر با هم در ارتباط بودیم. با هم قرار گذاشتیم و یک بار شام خوردیم، فکر میکردم شاید جالب باشه مثل قدیم با هم کار کنیم، قرار بعدی رو گذاشتیم و من یک
هفتهی باحالی بود، به جز کارهای روتین فیلم این هفته رو خونهی لیلی و به صورت خانوادگی دیدیم، فیلم خانهی ارواح، هر چند کلیشههای احمقانه زیاد داشت ولی بهتر از طنزهای کاملا زردی بود که این چند وقت ساخته شده بود. هر روز تو بلاگم
نمره دادن اساتید واقعا خیلی آزار دهنده است، در دانشگاه پیام نور این مسخرهبازی که استاد هر وقت دوست داشت نمره وارد کنه وجود نداشت، دو روز بعد نهایتا نمرهها رو میشد دید و این خیلی خوب بود. برای برداشتن پایاننامه باید تمام درسهای ترم
من عاشق صدای آب هستم، بهم آرامش خوبی میده، تو طراحی اولیه خونهی لیلی سه تا حوض طراحی کرده بودم، ولی یکیش رو نصفه و نیمه ساختم، امروز چون خیلی بیکار بودیم، تصمیم گرفتم دومی هم بسازم، البته ترکیبی از حوض و فضایی برای باغچه
خیلی خندهداره، این پست رو چند روز پیش نوشتم ولی وقتی منتشر کردم بدون متن منتشر شده بود و دارم دوباره مینویسم. بگذریم، وقتی خانواده رو جمع کردم دور هم، تصمیم گرفتیم آتیش درست کنیم و بلال بپزیم، ولی بلال نداشتیم. پیاده راه افتادیم سمت
دسته جمعی توی خونه نشسته بودیم تا اینکه خواهرم گفت یک فیلم خوب بگذار، اولش فکر کردم منظورش خارجی هست، بعد گفت ایرانی قدیمی بزار، اونقدر گشتیم تا رسیدیم به «خانهی ارواح» این فیلم امسال ساخته شده بود به نظر و در حال اکران در