
سفر به کردستان
اردیبهشت داشت تموم میشد و من دلم سفر می خواست، اول تصمیم داشتم در دوره برف و یخ مقدماتی شرکت کنم، بعد دیدم مسیرش دوره، برنامه بعدی باشگاه رو دیدم، طرح سیمرغ، قلهی قولی زلیخا، از اسمش خوشم اومد، زده بود پنج ساعت پیمایش، به مسعود گفتم میای بریم قله بزنیم؟ اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت بریم. این شد که راهی کردستان شدیم، البته با ماشین شخصی، حس و حال سفر با تور نبود. مسیر واقعا فوقالعاده بود، همه جا سبز بود، ما دو ساعت زودتر حرکت کرده بودیم و رسما هیچ عجلهای هم نداشتیم. هر یک ساعت یکبار جامون رو عوض میکردیم که خسته نشیم، تا رسیدیم بیجار، چهار نسل قبل مسعود اینجا زندگی میکردن و بعدش تصمیم گرفته بودن به یکی از شهرهای شمالی مهاجرت کنند، رسما مسعود به زادگاهش برگشته بود، البته زادگاه اجدادش، حس جالبی بود، میخواستیم اونجا ناهار بخوریم ولی گفتن تعطیل هست همه جا، شهرستان اینطوریه دیگه، رفتیم تا دیواندره، همیشه دوست داشتم این شهر رو از نزدیک ببینم. یک رستوران خوب پیدا کردیم، شام خوردیم، خوراکی برای توی مسیر خریدیم، یک سری دارو تهیه کردیم و رفتیم سمت روستای بست، ابتدای صعود قله، اونجا یک پناهگاه ساخته بودن، جای تمیز و خوبی بود، ما زودتر رسیده بودیم، وسایل رو برای صعود فردا آماده کردیم، رفتیم خوابیدیم.