بریم بازی کنیم؟
چند روز پیش مصطفی بهم گفت میشه دایی جون دوتایی بریم کافه؟ برام خیلی درخواست جالبی بود از سمت یک بچهی شش ساله، بهش گفتم چرا که نه! امروز خیلی یهویی گفتم بچهها میاید بریم کافه؟ دیدم همه خوشحال گفتن آره بریم، منم انتخابم جایی
چند روز پیش مصطفی بهم گفت میشه دایی جون دوتایی بریم کافه؟ برام خیلی درخواست جالبی بود از سمت یک بچهی شش ساله، بهش گفتم چرا که نه! امروز خیلی یهویی گفتم بچهها میاید بریم کافه؟ دیدم همه خوشحال گفتن آره بریم، منم انتخابم جایی
چقدر بهار زود گذشت، هفتهی دیگه چالش دوازده برای بهار ۱۴۰۱ هم تموم میشه، فصل خوبی بود، با تمام فراز و نشیبهایی که داشت. این هفته هر روز ۱۲۰ ثانیه ویدیو ضبط کردم، هر روز در بلاگم مطلب نوشتم. دو تا امتحان روانشناسی دادم. راستش
این هفته تصمیم گرفتم دو هفتهای خارج از شهر باشم، به خاطر امتحاناتم، قرار شد خانوادگی بریم، سر راه رفتیم سر وقت باغچهی لیلی، جایی که دوازده تا درخت میوه کاشته بودیم، بابا گفته بود آلبالوها رسیدن. وقتی رسیدیم سهتایی آویزون درختها شدیم، لیلی خیلی
راستش قرار نبود این فیلم رو ببینم، میخواستم یه فیلم دیگه رو ببینم ولی دیدم چند سال پیش یک فیلم دیگه با همین عنوان ساخته شده، برای همین تصمیم گرفتم اول این رو ببینم، از اونجایی که هواپیما توش داشت قطعا برام فوقالعاده جذاب بود،
نمیدونم چرا تصمیم گرفتم روانشناسی بخونم، شاید به خاطر اینکه روانشناس شدن یکی از رویاهای بچگیم بوده! آخه آدم مگه باید به تمام رویاهای بچگیش برسه؟ خلاصه این کاریه که کردم و الان وسطش هستم و زیاد خوشم نمیاد وسط یه کاری رهاش کنم، یعنی
فکر میکردم این فیلم رو ندیدم، ولی وقتی تا آخرش دیدم فهمیدم قبلا از تلویزیون دیده بودمش و حواسم نبوده، خلاصه من دیدمش چون اومده بود جزء ۲۵۰ فیلم برتر IMDb نفهمیدم چرا؟ چون واقعا محتوای خاصی فیلم نداشت، خیلی معمولی بود از نظرم. شاید
چند روز پیش یه پیامک برای من اومد که برای سال ۱۳۹۵ برات مالیات در نظر گرفتیم، پاشو بیا پرداخت کن، اولش خندم گرفت، گفتم من که در اون سال اصلا در شهری که زده باید مالیات بدم نبودم. قبل از عید هم یه فشاری
خیلی این فیلم رو دوست داشتم، من وقتی خیلی بچه بودم همیشه این سوال توی ذهنم میومد که چی میشد منم تو یه خانوادهی پولدار به دنیا میومدم یا خانوادهام خیلی پولدار میشدن، ولی هر چی بزرگتر شدم، خوشحال بودم که واقعا چنین چیزی رو
این هفته پر از قرارهای دوستانه بود، بعد از یک هفتهی پراضطراب خدایی لازم داشتم، البته این هفته کلاسهای خلبانی استیج سوم یا همون دورهی IR هم تموم شد، مونده برگردم امتحاناتش رو بدم. خیلی هفتهی مفید و خوبی بود، اولش با بچهها قرار گذاشتیم
این هفته با هر کسی که میخواستم قرار بگذارم توی پارک قرار میگذاشتم که راه بریم، یه جورایی هر چی قبلا پیادهروی نکرده بودم به جاش این هفته جبران کردم، یعنی اسم پیادهروی میاد حالم بد میشه. حداقل تونستم کلی از عقب افتادگیهای پیادهروی رو