کوله‌پشتی ۱۴۰۰

به رسم هر سال آخرین نوشته‌ی بلاگم مربوط به کوله‌پشتی است. برای مرور فعالیت‌ها، تجربه‌ها و عملکردم در سالی که گذشت و برنامه‌ریزی برای آینده. این کار بهم کمک می‌کنه خیلی سریع کارهای مهم و تاثیرگذاری که طی یک سال گذشته انجام دادم رو مرور کنم و همیشه جلوی چشمم باشه، این طوری راحت‌تر می‌تونم خودم رو قضاوت کنم و برای آینده برنامه‌ریزی بهتری کنم و قدم‌های مستحکم‌تری در آینده بردارم. در این نوشته به سه سوال مهم جواب میدم:

سوال اول
فرض کنید یک کوله‌پشتی دارید که قرار است با خودتان به سال ۱۴۰۰ ببرید. داخل این کوله‌پشتی چه تجربه‌ یا تجربیاتی از سال ۱۳۹۹ می‌گذارید؟ این تجربیات می‌توانند بزرگترین و بهترین درس‌هایی باشند که در سال ۱۳۹۹ و در جریان زندگی بدست آورده‌اید.
خانواده

مهم‌ترین چیزی که من هر سال در کوله‌پشتی خودم می‌گذارم خانواده است، مفهوم خانواده برای من بزرگ‌تر از خودم، دلبر و لیلی است، شامل پدر، مادر، خواهر و برادرهامون هم میشه. آدم‌هایی که به نظرم همیشه به گردمون حق دارند و ما هیچ وقت از پس این حق بر نمیایم، امسال خیلی خوشحالم که مدت زیادی را در کنار خانواده‌ام بودم، تابستون برای چند ماه برگشتم اراک و بازسازی خونه‌ی پدری رو برعهده گرفتم، تصمیم خیلی سختی بود برای من، چون باید از خیلی چیزها می‌گذشتم، ولی بعد از یک هفته با خودم کنار اومدم و تصمیم گرفتم حتما این کار رو خودم انجام بدم. به خاطر شرایط خاصی که وجود داشت مجبور شدم مهارت‌های جالبی یاد بگیرم که همیشه دوست داشتم امتحانشون کنم، مثل برق‌کاری، یاد گرفتم چطوری نقشه‌ی برق‌کشی یک ساختمون رو بکشم و چطوری اجراش کنم، واقعا تجربه‌ی جذابی بود، چون هیچ وقت این تجربه رو نداشتم، یک هفته هر روز مقالات آموزشی می‌خوندم و با سیم‌ها بازی می‌کردم، هر کسی هم میومد بهم می‌گفت کار تو نیست، بی‌خیال‌شو، ولی من از این گوش می‌شنیدم و از گوش دیگه می‌ریختم بیرون و ادامه می‌دادم تا اینکه موفق شدم به بهترین شکل ممکن انجامش بدم، دومین مهارتی که مجبور شدم یاد بگیرم کار با چوب بود، یعنی قیمتی که برای کابینت و دو تا کمد دیواری می‌دادن اونقدر زیاد بود که انگیزه پیدا کردم خودم انجامش بدم و موفق شدم خودم کابینت‌های خونه رو بسازم، علاوه بر اون چند تا کمددیواری، میز ناهارخوری، تخت، میز تلویزیون، میز تلفن، جاکفشی و … هم ساختم، با یک سوم هزینه‌ای که بهمون پیشنهاد داده بودن، بنظرم حماسه‌ای بود برای خودش، حدودا ۵۰۰۰تا پیچ بستم، جذاب‌ترین قسمتش هم برام وقتی بود که روی کاغذ طراحی می‌کردم و آخر سر می‌دیدم خیلی جذاب‌تر از چیزی ساختم که روی کاغذ کشیده بودم، چند ماه بعد هم یک کتابخونه، کمددیواری، جاکفشی و میز جلومبلی شیک هم برای پدر و مادر دلبر درست کردم و چند تا میز و کمد و دکوراسیون شیک هم برای چند تا از دوستانم، مهارت خیلی جذاب و کاربردی بود. شاید در آینده یک کسب‌و‌کار هم در این حوزه راه‌اندازی کردم، البته یک کارهایی هم کردم و می‌تونید نمونه کارهایی که ساختم رو در سایت Twelve Design ببینید، بعدش مجبور شدم آهنگری هم یاد بگیرم برای زدن سقف شیروانی و …، سر این داستان دستم سه تا بخیه خورد، ولی فهمیدم با آهن نباید زیاد شوخی کنم، در کل طراحی و اجرای بازسازی خونه‌ی پدری خیلی بهم چسبید، فهمیدم هر کاری رو که اراده می‌کنم می‌تونم به بهترین شکل ممکن انجام بدم و معماری جزء کارهای مورد علاقه‌ی منه، کلنجار رفتن با گچ‌کار، بنا، کاشی‌کار، لوله‌کش و … خلاصه احساس خیلی خوبی دارم الان که دارم این مطلب رو می‌نویسم، حس می‌کنم بعد از ۳۵سال بالاخره روزی رسید که تونستم یکم به درد خانواده‌ام بخورم و این خیلی باعث خوشحالیه. امیدوارم در سال جدید هم بتونم کنارشون باشم و باعث خوشحالی‌شون بشم.

دوستان

دومین چیزی که حتما در کوله‌پشتی هر سالم می‌گذارم دوستانم هستن، به نظرم دوست تاثیرگذارترین آدم روی زندگی ماست، برای همین در انتخاب دوست همیشه وسواس زیادی به خرج میدم. با وجودیکه به نظر آدم خیلی اجتماعی هستم و در جمع با همه خیلی خوب رفتار می‌کنم ولی به شدت برای ورود آدم‌ها به زندگیم گارد دارم، این اتفاق اصولا برای من خیلی زمان‌بره، یعنی به سادگی آدم‌ها نمی تونن وارد زندگیم بشن، هیچ وقت اجازه نمیدم تعداد دوستان صمیمیم از یک حدی بیشتر بشه، چون احساس می‌کنم نمی‌تونم از پس دوستی باهاشون بربیام، چون به نظر خودم تا حدی آدم رفیق‌بازی هستم و تحت هر شرایطی خیلی پای دوستی‌هام می‌مونم، طوریکه که گاهی مورد انتقاد اطرافیانم قرار می‌گیرم، با این وجود خیلی پیش اومده انتخاب‌های اشتباهی داشته باشم، البته ازشون پشیمون نیستم، چون بالاخره اون انتخاب‌ها هم بخشی از من و داستان زندگی من بودن. امسال تغییرات زیادی در روابطم با دوستانم داشتم، بعضی روابط رو به شدت کاهش دادم و بعضی‌ها رو به طور باورنکردنی توسعه دادم، آدم‌هایی رو برای جایگاه‌های خاصی در زندگیم امتحان کردم و بعضی از روابطم رو برای همیشه قطع کردم. بعضی‌ از تغییرات به خاطر تغییر شرایط زندگی خودم و اطرافیانم بود و برخی به خاطر مسیری که در پیش رو داشتم. من همیشه عاشق دوستی‌های قدیمی هستم، امسال روابط کاریم با یکی از دوستانم به خاطر مسیر جدیدی که برای زندگیش انتخاب کرده بود خیلی کاهش پیدا کرد ولی هر دو می‌دونیم که برای همیشه دوست هستیم و می‌تونیم روی هم حساب کنیم. به تمام معنی کلمه از دوستان خوبم به خاطر اینکه در سالی که گذشت کنارم بودن تشکر می‌کنم، از آرش که همیشه کنارم بود و امسال باعث شد کانگونیو از روی زمین بلند بشه، از ارسیا که اگر نبود مزه‌ی پرواز رو نمی‌چشیدم، از آرین که هر وقت دلم می‌گرفت می‌رفتیم با هم دونر با دوتا نوشابه می‌خوردیم و کلی گپ می‌زدیم، از الیاس که همیشه یک مدل دیگه کنارم هست، همیشه می‌تونم در سختی‌ها روی کمک‌ها و فکرهاش حساب کنم، از مهدی، توحید، آیدین و امین که تجربه‌ی کاری لذت‌بخشی رو برای دوره‌ای برام رقم زدند و باعث شدن خودم رو پیدا کنم، از مهدی، آرزو و سارا که باعث شدن حالم در بدترین شرایط زندگیم بهتر بشه، کلی با هم بازی کردیم، کار کردیم، خندیدیم، درد دل کردیم، سپیده که با حرف‌هاش همیشه بهم انگیزه می‌داد، آلما به خاطر کتاب‌های خوبی که ترجمه کرد، از اون یکی توحید که همیشه پیگیر احوالاتم بود و هر طوری می‌تونست برای بهبود حالم کمک می‌کرد، پوریا که هر چند روز یک بار بخشی از داستان زندگیش رو برام تعریف می‌کرد و توی کار بهم مشاوره‌های خوبی می‌داد، از مسعود عزیز که وقتی حالم بد بود بهم پیشنهاد می‌داد بریم بدویم و گپ بزنیم، حسین که هر وقت فکر می‌کردم کرونا دارم تا چند روز پیگیرعلائمم بود، از دکتر حصومیان که چند بار بهم ناهار داد و با هم درباره‌ی زندگی گپ زدیم، مشاوره‌های کاریش همیشه تو ذهنمه، ناصر که هر چند وقت یکبار بهم میگه بچه تمرکز کن، هر وقت این بشر رو می‌بینم استرس می‌گیرم که الان درباره‌ی تمرکز ازم سوال می‌پرسه و من هیچ حرفی برای گفتن ندارم، از دکتر که همیشه طوری کارها رو پیگیری می‌کنه که اشک آدم در میاد، ولی از اعتماد و مسیری که داریم با هم می‌ریم واقعا لذت می‌برم. امیرعباس و علی که همیشه توی توییتر باعث شادی هم می‌شیم، کسری که همیشه با حرف‌هاش بهم انگیزه می‌داد، علی که کمکم کرد از چند تا باتلاق خودم رو نجات بدم، نیما که کلی درباره‌ی آفریقا و زندگی در روستا با هم گپ زدیم و انگیزه‌ام برای آفریقا رفتن دو چندان شد، سامی و علی که در شرایط پیچیده کنارم بودن و پرونده‌ی کلی کار رو بستیم، حسین که کارگاه چوبش رو در اختیارم می‌گذاشت، از آقا رضا که با صبر و حوصله کنار هم آهنگری می‌کردیم، از دوست جدیدم بنیامین که خیلی اتفاقی در موزه باهاش آشنا شدم و خیلی کمکم کرد خودم رو ریکاوری کنم، ایلیا که در زمان درست دقیقا در جای درستی بود و با حرف‌هاش و دویدن کنارش خیلی بهم کمک کرد. امیر عزیز که چند سال پیش چالش نوشتن پست کوله‌پشتی رو راه‌انداخت و من از اون به بعد هر سال نوشتم و کلی دوست دیگه که اگر بخوام ازشون یاد کنم، باید هزاران خط بنویسم، جالبه همیشه تا قبل از نوشتن حس می‌کنم کلا تو زندگیم چند نفر آدم وجود دارن که می‌تونم روشون حساب کنم ولی وقتی شروع به نوشتن می‌کنم می‌بینم آدم‌های زیادی در طول مسیر کنارم بودن که به شدت هم تاثیرگذار بودن، این هم یکی از خاصیت‌های نوشتنه، باز من به شما بگم و شما ننویسید.

کار

راستش استفاده از لفظ کار شاید برای کسی مثل من خیلی درست نباشه، من یادم نمیاد هیچ وقت کار کرده باشم، من همیشه در حال بازی بودم، من معتقدم آدم باید ۱۲ ساعت در هفته کار کنه، بقیه‌اش باید برای کشف چیزهای جدید و یادگیری و لذت بردن از زندگی صرف بشه، برای همین اگر من کاری می‌کنم، کار نیست، بازیه، اگر کار بود انجامش نمی‌دادم، با این وجود تصمیم دارم سال بعد روی یک کار تمرکز کنم و تا می‌تونم تبدیلش کنم به بازی‌های مختلف که هم خودم ازشون لذت ببرم، هم آدم‌هایی که با هم کار می‌کنیم. اگر بخوام امسال رو از نظر کاری مرور کنم، باید از یک بحران شروع کنم، اول سال شرکت‌ها دچار رکود شدیدی شده بودن، بدهی‌های سرسام‌آوری داشتیم و اگر مدیریت‌شون نمی‌کردیم بعد از چند ماه نابود می‌شدیم، همزمان یکی از بچه‌ها تصمیم داشت از شرکت بره، به خاطر مسیر جدیدی که در زندگیش انتخاب کرده بود، شرایط وحشتناکی بود، یکی دو ماه طول کشید یکم خودم رو مدیریت کردم، بعد از چند ماه موفق شدم پروژه‌ی پینگونیو رو بیارم بالا به عنوان یک پلتفرم آموزشی، البته هنوز کارهایی داره که باید انجام بشه ولی تجربه‌ی خیلی خوبی بود، بعدش شروع کردم به جمع کردن ساختمون شرکت‌ها در تبریز و تهران، واقعیت اینه کار دردآوری بود ولی تصمیم درستی بود. بعد زیرساخت‌ها رو برای یک سال پایدار کردم، مثل دامین‌ها، سرورها، فضای کار و … تا خیالم یکم راحت بشه، تمرکز رو آوردم روی کتابفروشی و بالا آوردن سایت فروش و چاپ کتاب‌های جدید، نتیجه‌ی خیلی خوبی داشت، باعث شد سایت کانگونیو بالا بیاد و شش کتاب جدید رو در قالب انتشارات پنگوئن آبی تکمیل و چاپ کنیم. بخش دیزاین رو راه‌اندازی کردم که خیلی کار لذت‌بخشی بود برام، پروژه‌ی سیزده، شصت‌و‌هفت رو به یک جایی رسوندم و از همه مهم‌تر سایت شخصی خودم رو به صورت کامل تغییر دادم، یعنی همین‌جا، تصمیم دارم کارهای فوق‌العاده جالبی اینجا انجام بدم، امیدوارم سال آینده بتونم انجام‌شون بدم. برنامه‌ام برای سال بعد پایدار نگه داشتن شرایط موجود و تمرکز روی یکی از پروژه‌ها و رشد و توسعه‌ی اون هست که به احتمال خیلی زیاد اون پروژه کانگونیو خواهد بود با محوریت کتاب، برنامه‌های جالبی توی ذهنم براش دارم.

پرواز

یکی از بزرگ‌ترین رویاهای من همیشه پرواز بود، فکرشم نمی‌کردم بتونم یک روزی واقعا پرواز کنم، برای همین پرواز رو حتما در کوله‌پشتیم می‌گذارم و تلاش می‌کنم سال بعد. یک قدم در این حوزه به جلو بردارم و تجربیاتم رو بیش‌تر کنم و از آسمون لذت ببرم. همیشه برام سوال بود که من فقط آسمون رو بیش‌تر از زمین دوست دارم یا این حس رو اکثر آدم‌ها دارند، وقتی از آسمون به زمین نگاه می‌کنم، بی‌اختیار لبخندی روی لبام نقش می‌بنده، در یک چشم بر هم زدنی همه چیز هیچی به نظر میرسه.

کتاب

چند سالی میشه که کتاب‌خوندن به بخش مهمی از زندگیم تبدیل شده، به خصوص خوندن کتاب‌هایی با موضوع زندگینامه، کلا از شنیدن و خوندن داستان زندگی آدم‌ها لذت می‌بردم، باعث میشه بینش خودم رو در زندگی توسعه بدم، من معتقدم آدم‌ها از زندگی و تجربیاتی دیگران درس یاد نمی‌گیرند، آدم‌ها فقط از تجربیات خودشون درس می‌گیرند، ولی داستان‌ زندگی و تجربیات دیگران به آدم بینشی میده که در انتخاب‌های زندگیش تاثیرگذار است. امیدوارم سال بعد آدم کتابخون‌تری بشم.

فیلم

من اصلا آدمی نبودم که زیاد فیلم ببینم، ولی دو سالی میشه به فیلم علاقه‌مند شدم، حتی سال پیش دو تا فیلم کوتاه با همکاری دوست خوبم الیاس صنعتی به عنوان تهیه کنم ساختم، تجربه‌ی شیرین و لذت‌بخشی بود، امسال فکر کنم حداقل ۱۰۰ فیلم از ۲۵۰ فیلم برتر IMDb رو دیدم و دوست دارم تا آخر سال بعد اگر بشه تمام این ۲۵۰ فیلم را دیده باشم.

نوشتن

من همیشه گفتم بازم تکرار می‌کنم، نوشتن به شدت باعث خودآگاهی میشه، البته نوشتی که آدم خودش باشه، نه نوشتن مقالات علمی، برای همین نوشتن رو حتما در کوله‌پشتی‌ام قرار میدم و امیدوارم سال بعد بتونم ۳۶۵ نوشته‌ی جدید روی بلاگم داشته باشم و صد البته که خیلی دوست دارم یک کتاب هم درباره‌ی تجربیاتم از دنبال کردن آرزوهام بنویسم.

کشف کردن

من بدون کشف کردن می‌میرم، نمی‌تونم یک کار واحدی رو برای مدت حتی چند سال انجام بدم، روحم پژمرده میشه، باید هر سال یک یا چند کار جدید رو امتحان کنم، این از پولدار شدن هم برای جذاب‌تره، برای همین کشف‌کردن رو حتما در کوله‌پشتی‌ام می‌گذارم تا سال بعد هم چیزهای جدیدی کشف کنم و ازشون لذت ببرم.

سوال دوم
برای چابکی در زندگی باید سبک حرکت کرد. بنابراین کوله‌پشتی سنگین قدرت حرکت ما را کم می‌کند. اگر قرار باشد چیزهایی را هم از کوله‌پشتی خود خارج کنید آنها چه خواهند بود؟ در واقع چه نکاتی هست که فکر می‌کنید در زندگی باید از آنها بگذرید و عبور کنید تا سبک‌تر حرکت کنید؟
ترس از طردشدن

نوروز سال ۱۳۹۹ از نظر روحی برای من خیلی فاجعه بود، یکی از بهترین دوستانم تصمیم گرفته بود مسیر زندگیش رو تغییر بده، اولین بار که این مسئله رو باهام مطرح کرد، خیلی شیک و مجلسی برخورد کردم ولی واقعا از درون ترکیده بودم، احساس طردشدن شدیدی داشتم، به نظرم این موضوع یکی از ویژگی‌های منفی در زندگیمه، به نظر میاد نمی‌تونم چنین ویژگی رو درمان کنم، فقط میشه باهاش مبارزه کرد، تا جایی که بشه کنترلش کرد، در کل دوست دارم این احساس را به سال بعد نبرم.

ترس از آینده و اضطراب شدید

فکر کنم همه‌ی ترس‌هایی که در دنیا وجود داره رو من دارم، البته فکر می‌کنم همه‌ی آدم‌ها دارند، فقط یکی راحت می‌تونه کنترلش کنه و یکی راحت نمی‌تونه و نیاز به کمک داره، من از بچگی اضطراب شدید داشتم، یه جورایی زیادی بیش‌فعال بودم، حتی الان که بزرگ شدم هم به نظرم خیلی بیش‌فعال هستم، با اضطراب عادی راحت کنار میام ولی وقتی از یک حدی بیش‌تر میشه کاملا این قدرت رو پیدا می‌کنه که از پا درم بیاره، بخشی از این اضطراب به خاطر ترس از آینده است، وقتی شرایط طوری میشه که نمی‌تونم راحت تحلیلش کنم دچار اضطراب شدیدی میشم، امسال تجربه‌ی خیلی دردناکی داشتم برای همین دوست دارم این رو در همین سال بگذارم و برم.

ترس از تنهایی

این احمقانه‌ترین ترسیه که من دارم، وقتی به یکی میگم من از تنهایی می‌ترسم، یا احساس می‌کنم خیلی تنها هستم، شروع می‌کنند به شمردن آدم‌هایی که دور و برم هستند، اتفاقا این طوری باشه من از تنهایی لذت می‌برم، اونقدر که دوست دارم اتاق کارم یک فضای حداقل ۹۰‌متری باشه و تمام طول روز خودم تنهایی اونجا باشم و کار کنم، می‌تونم روزها، هفته‌ها و حتی ماه‌ها تنها باشم و ازش لذت ببرم، ولی تنهایی که من ازش حرف می‌زنم این شکلیه که وقتی در جمع هم قرار می‌گیرم احساس تنهایی شدیدی می‌کنم، انگار دنبال کسی می‌گردم و نیست، یک موجود خیالی شاید در ذهنم ساختم و خودم به خودم ماموریت دادم که باید در این دنیا این موجود خیالی را پیدا کنم، وگرنه ذهنم برای همیشه تنها خواهد بود، به نظرم این بهترین توضیحی بود که می‌تونستم از ترس تنهایی که درباره‌اش حرف می‌زنم ارائه بدم، گاهی با خودم می‌گم شاید این آدمی که الان باهاش دوستم همون آدم خیالی ذهنم باشه که دنبالش هستم، بعد که امتحانش می‌کنم و ویژگی‌هاش رو با چیزی که در ذهنم ساختم مقایسه می‌کنم، می‌بینم نه، نیست، امیدوارم بتونم این موجود خیالی هم به سال بعد نبرم، هر چند خیلی بعید به نظر میرسه، حداقل امیدوارم بتونم دردش رو تحمل کنم.

نفرت

من آدم‌هایی رو در زندگیم دوست داشتم که به دلایل مختلف بعد از تجربه‌ی یک دوستی عمیق از هم جدا شده بودیم، احمقانه است اگر بخوام به صورت یک طرفه بگم اونا قدر من رو ندونستن و چقدر آدم‌های قدرنشناس و بی‌معرفتی بودن، به نظرم وقتی رابطه و دوستی عمیق میشه، یعنی کاملا دو طرفه است و زمانیکه این دوستی از هم می‌پاشه، به احتمال زیاد دو طرف مقصر هستند، حالا یکی گذشت کمتری داشته، یکی خودخواهی بیشتر، خلاصه اینکه بعد از مدتی نمی‌دونستم دوستشون دارم هنوز یا ازشون متنفرم، ولی شاید بیشتر متنفر بودم چون نمی‌خواستم هیچ وقت ببینمشون، این نفرت تاثیر خیلی بدی روی زندگیم گذاشته بود، امسال با تمام وجودم تلاش کردم این نفرت رو از خودم دور کنم، آدم‌هایی که حس می‌کردم ازشون متنفرم رو بارها و بارها دیدم، باهاشون حرف زدم، شوخی کردم و تلاش کردم روابطم رو چه از نظر اجتماعی و چه از نظر روحی عادی کنم، حالم خیلی بهتر شد.

سوال سوم
برای این‌که در سال جدید انسانی توانمندتر باشید فکر می‌کنید چه ویژگی‌هایی باید در شما تقویت شود؟
نظم مالی

به نظرم یکی از ویژگی‌هایی که باید در خودم تقویت کنم تا آدم توانمند‌تری بشم، نظم و مدیریت مالیه، البته به نظرم تا حد قابل قبولی خوب عمل می‌کنم ولی با چیزی که می‌خوام به نظرم خیلی فاصله دارم، باید بیشتر وارد جزئیات بشم، به جزئیات اهمیت بیشتری بدم، وارد حوزه‌های جدیدتری بشم و بیشتر در این حوزه یاد بگیرم.

کار تیمی

من از وقتی یادم میاد عاشق کارهای انفرادی هستم، هیچ وقت در ورزش‌های گروهی نتیجه‌ی خوبی نگرفتم، شاید دلیلش این باشه که برام خیلی سخته سرعتم رو با بقیه هماهنگ کنم، گاهی دوست دارم آروم حرکت کنم و گاهی تند و سریع، برای همین اصولا یا عقب می‌مونم یا جلوتر هستم، هر دو باعث آزارم میشه، مثلا یادم میاد وقتی ورزش تکواندو رو انتخاب کردم، خیلی خوشحال بودم، چون هر وقت هر چقدر دوست داشتم یاد می‌گرفتم، ولی به نظرم سال بعد باید به زور هم که شده کار تیمی رو به بهترین شکل ممکن انجام بدم، حتی برای کارهایی که می‌تونم خودم به تنهایی عالی انجامشون بدم، البته در این سال‌ها هم کار تیمی زیاد کردم ولی با چیزی که در ذهنم بود خیلی فاصله داشت، اگر بتونم کار تیمی خودم رو تقویت کنم، به مراتب آدم توانمندتری میشم.

مدیریت محصول

متاسفانه من مدام عاشق کارهای مختلف میشم و دوست دارم انجامشون بدم، اول باید سال بعد در یک حوزه تمرکز کنم و در همون حوزه محصولات مختلفی رو طراحی کنم، همین یک جمله که گفتم به نظرم یکی از سخت‌ترین کارهای ممکن در زندگیمه، مدیریت محصول از جمله کارهای دوست‌داشتنی زندگیمه و به نظرم اگر سال بعد بتونم در کنار کار تیمی خوب یادش بگیرم و انجامش بدم، آدم خیلی توانمندتری میشم، البته من در همه‌ی این حوزه‌ها کار کردم و حتی نتایج خوبی هم گرفتم ولی چیزی که مد نظرمه تمرکز کردن به صورت جدی روی این موضوعاته، نه صرفا انجام دادنشون، دوست دارم عالی انجامشون بدم نه خوب.

کنترل

من همیشه در زمینه‌ی کنترل مشکل داشتم، به خصوص مواردی که خیلی به خودم مرتبط هستند، مثل کنترل روابط، احساسات، ترس‌، اضطراب و …، چند سال پیش برای خودم چارچوب جالبی طراحی کردم، زندگیم رو بر پایه‌ی چهار اصل مهم بینش، انتخاب، تعامل و کنترل بنا کردم ولی در زمینه‌ی کنترل خیلی ضعف داشتم، اونقدر که میشه گفت اصلا نتونستم درست در زندگیم پیاده‌سازیش کنم.

برنامه

من زمستون امسال ثابت کردم که اگر برنامه داشته باشم به مراتب بهتر از وقتی که برنامه ندارم عمل می‌کنم، البته باید این نکته رو اضافه کنم که برنامه‌ریزی تنها باعث نمیشه عملکرد خوبی داشته باشم، قبل از هر چیزی باید مواردی که در برنامه گذاشتم رو دوست داشته باشم تا باعث بشه انگیزه پیدا کنم برای انجامشون، بعدش باید همه چیز رو به بازی تبدیل کنم، برای خودم گیم درست کنم، مثلا فرمی درست کنم که هر روز باید تیک بعضی از کارها رو بکنم، زود به زود به خودم گزارش بدم، برنامه‌ها برای تکمیل یک پازل بزرگ‌تر به اسم لیست آرزوها باشن، اینها مواردی هستند که برای یک برنامه‌ی موفق باید بهشون توجه کنم وگرنه برنامه هیچ کمکی بهم نمی‌کنه.

لیست آرزوها

چند سال پیش لیستی به عنوان لیست آرزوهام در بلاگ قبلیم منتشر کردم، انصافا تاثیر خیلی زیادی روی زندگی من داشت، باعث شد هدفمندتر حرکت کنم، راندمان افزایش چشمگیری داشت، از همه جالب‌تر به خیلی از اونها رسیدم، حتی آرزوهایی که فکر می‌کردم شاید نتونم بهشون برسم، تصمیم دارم در سال بعد دوباره چنین لیستی رو بنویسم و در بلاگم منتشر کنم، خیلی‌ها بهم می‌گفتن نباید چنین کاری کنم، ولی این کار برای من باعث افزایش اعتماد به نفس و چیزی شبیه انگیزه شده بود، طوریکه انگار مجبور بودم انجامشون بدم، در کنارش شبیه یک نقشه‌ی راه هم بود، مسیرم برای زندگی مشخص‌تر بود، با بینش بیش‌تری زندگی می‌کردم.

در آخر

به نظرم سال ۱۳۹۹ با تمام سختی‌ها، استرس‌ها و اضطراب‌هایی که به خاطر بیماری کرونا کشیدم، سال خوبی بود، اتفاقات خیلی خوب و تاثیرگذاری در زندگیم افتاد، به رویاهای بزرگی رسیدم، آدم خیلی بهتری بودم نسبت به قبل، زندگی همیشه فراز و فرودهای عجیبی داره، نمیشه گفت یکی در سال فقط در حال فراز بوده، قطعا در زندگی همه‌ی فرودهای دردناکی هم هست ولی هر چی بزرگ‌تر می‌شیم یاد می‌گیریم کنترل‌شون کنم، برای همین با آرامش بیشتری به زندگی ادامه می‌دیم، امیدوارم شما هم سال خوبی رو پشت‌سر گذاشته باشید، هر چند می‌دونم بعضی از دوستانم در زندگی‌شون از دست‌دادن‌های سختی رو تجربه کردن، امیدوارم خدا بهشون صبر بده و سال بعد زندگی شادتری رو تجربه کنن، در آخر برای خودم، خانواده‌ام، دوستانم و همه‌ی شما عزیزان آرزوی شادی روزافزون دارم، امیدوارم سال ۱۴۰۰ آدم تاثیرگذارتر و بهتری نسبت به سال قبل باشیم و به آرزوهای بیشتری برسیم.

دیدگاه‌ها

  • 2 فروردین 1400
    reply

    مهدی

    هیچوقت عدد ۱۳ رو دوس نداشتم نمیدونم از خرافاتش میاد یا از چی، ولی حس میکنم ۱۴۰۰ آغاز یک شروعه برام.
    خوشحالم بالاخره بعد از سالها که نتونستیم باهم کار کنیم قراره ۱۴۰۰ شروعش کنیم.
    همیشه دوس داشتم برم تو دل ترس‌هام و کارهایی که نمیتونم و میترسم ازشون.
    حس میکنم امسال اون سالیه که قراره کلی از کارهایی که هیچوقت نمی‌تونستم انجامشون بدم و کلی از ترس‌هامو تجربه کنم.
    مرسی بابت تاثیرهای مثبتی که گذاشتی.

نوشتن یک دیدگاه