خیلی مهمه با چه کسی کار میکنیم!
خیلی وقتها که توی کار به مشکلی بر میخورم، آدمهای دور و برم شروع میکنند به نصیحت کردن که ما گفتیم یا میخواستیم بگیم، فلان کار را نکن، یا فلان کار را با فلان آدم نکن، غافل از اینکه من وقتی انتخاب میکنم کاری رو
خیلی وقتها که توی کار به مشکلی بر میخورم، آدمهای دور و برم شروع میکنند به نصیحت کردن که ما گفتیم یا میخواستیم بگیم، فلان کار را نکن، یا فلان کار را با فلان آدم نکن، غافل از اینکه من وقتی انتخاب میکنم کاری رو
این روزها وضعیت زندگیم دقیقا شبیه این پلهای چند طبقه و پیچدرپیچ شده، اصلا نمیدونم باید چه کار کنم، چه مسیری رو باید انتخاب کنم، نمیتونم تصور کنم چند متر جلوتر به کجا میرسم، باید چه تصمیماتی بگیرم. راستش من هیچ وقت تو زندگیم نمیدونستم
من معتقدم وقتی دو نفر دیگه نمیتونن با هم حرف بزنن و باب گفتگو بینشون بسته شده، رابطهشون دیگه به درد نمیخوره، بیکیفیت شده، اونقدر که ممکنه حوصلهی همدیگه رو هم نداشته باشن، من همیشه تصورم از یک رابطهی خوب این بوده که دو نفر
فکر نمیکردم این کتاب رو به این زودیها بخونم ولی خیلی خوب شد که خوندمش، واقعا بهش نیاز داشتم، این کتاب جزء یکی از کتابهای خوبی بود که امسال خوندم، کمتر حرفهای بیمعنی مثل اینکه کافیه تو فقط بخوای تا کائنات همه چیز رو برات
در ابتدا که داشتم چالش دوازده را طراحی میکردم، با خودم گفتم هر فصل ۱۳ هفته داره، برای ۱۲ هفته برنامهریزی میکنم و یک هفته را برای ریکاوری و جبران عقبافتادگیهایی که ممکن بود در طول اجرای چالش پیش بیاد قرار دادم، خیلی پیش اومد
این کتاب رو دارم برای بار سوم میخونم، با این کتاب مجموعهی پینگونیو به دنیا اومد، کتابی برای اعتبارسنجی ایدهها، هر چند خودم خیلی ایدههام رو اعتبارسنجی نمیکنم، راستش کار درستی نمیکنم، یکی از دلایلش اینه که من صرفا دوست دارم اون کار رو انجام
خدایا، این روزها خیلی دلم برات تنگ میشه، عجیب نیست؟ هیچ وقت اینقدر دلم نمیخواست باهات حرف بزنم، حس میکنم گم شدم، درون خودم، از خودم راضی نیستم، همیشه میدونم خیلی از کارهایی که میکنم، درست نیست، غلطه، اشتباهه، ولی باز انجام میدم، ولی انصافا
در یک دورهی آموزشی شرکت کردم که هر سه نفر تحت آموزش یک استاد هستیم، وقتی رسیدم به محل آموزش، دیدم یکی از بچهها که جلسهی دومش بود خیلی ناراحت و غمگین بود، در حدی که میشد احساس کرد، یکم بعد قراره گریه کنه، بهش
امروز برای من یکی از تاریخیترین روزهای زندگیم بود، امروز موفق شدم بعد از سالها تلاش برای اولین بار در زندگیم به عنوان خلبان پرواز کنم، فرامین هواپیما رو دستم بگیرم، زیرپاهام حسشون کنم، به اطرافم نگاه کنم و از اینکه در آسمونم لذت ببرم.
این فیلم حدودا برای صد سال پیش بود، یک فیلم صامت ولی هیجانانگیز، انصافا نسبت به سال ساختش خیلی خوش ساخت و زیبا بود، شاید یکی از دلایلی که ازش خوشم اومد وجود قطار بود، آخه من قطار رو خیلی دوست دارم، شاید یک روز