هنوز هم یادمه!
خیلی تلاش کردم بتونم گذشته رو فراموش کنم، به خصوص بخش به خصوصی از اون رو، ولی موفق نشدم، مثل کنه چسبیده بهم، چند وقت پیش تصمیم گرفتم بیخیال فراموش کردنش بشم، بعد دیدم اینقدر برای فراموش کردن تلاش کردم که حالا باید خود فراموش
خیلی تلاش کردم بتونم گذشته رو فراموش کنم، به خصوص بخش به خصوصی از اون رو، ولی موفق نشدم، مثل کنه چسبیده بهم، چند وقت پیش تصمیم گرفتم بیخیال فراموش کردنش بشم، بعد دیدم اینقدر برای فراموش کردن تلاش کردم که حالا باید خود فراموش
۲۸ آذر بود که تصمیم گرفتم کل بلاگ قبلیام رو پاک کنم و نقطه بگذارم انتهای داستانهای گذشتهی زندگیم و شروع به نوشتن داستانهای جدیدی کنم. چیزهایی که از سایتم انتظار داشتم رو به چهار فاز مختلف تقسیم کردم و اون روز فاز اول رو
متاسفانه سال پیش بهترین دوستم را از دست دادم، به خاطر سرطان، باورکردنی نبود، اینکه برای سه سال بدونی داری یکی از بهترین آدمهای زندگیات را از دست میدی واقعا دردآور و رنجآوره، هر بار میرفتم بیمارستان تیکهای از وجودش رو کنده بودن و میدادن
اولین بار که اسم کوروساوا را شنیدم از زبان عباس کیارستمی بود که گفته بود: «من این شانس را داشتم که مادادیاوی شما را در کن ببینم و شما دو ردیف جلوتر از من نشسته بودید. این یک فرصت عالی بود تا شما و فیلمتان
درک سیورز از اون شخصیتهایی هست که من واقعا دوستش دارم، آدمی که دنبال پول نیست، دیوونهبازیهای خودش رو داره، به تمام معنی کلمه زندگی میکنه، خودش رو درگیر دلمشغولیهایی که دیگران دارند نمیکنه، حس مالکیت بیهوده نسبت به چیزهایی که میتونه راحت رها کنه
این هفته باید میرفتم دکتر ولی این کار رو نکردم، نمیدونم چرا با خودم این شکلی کنار میام، حداقل باید برای هفتهی بعد از دکتر وقت میگرفتم ولی باز هم این کار رو نکردم، انگار خوشم میاد خودم رو در این وضعیت نگه دارم. بگذریم،
نمیدونم چرا این کتاب رو خریدم، فکر میکردم موضوع کتاب دربارهی سیزده دلیل برای زندگی باشه، یا چیزی شبیه این، ولی این طوری نبود، موضوع کتاب سیزده دلیل برای خداحافظی بود، موقع خوندن کتاب خیلی اذیت شدم، در این کتاب بخشی از داستان یک دختر
چند روزی بود که میدیدم همه در حال تماشای این انیمیشن هستن، با خودم گفتم وقتی چیزی اینقدر جالبه که همه میبینن احتمال باید فیلم خوبی باشه برای همین دیشب منم این فیلم رو دیدم. به نظرم انیمیشنها یواشیواش خیلی دارن طبیعی میشن، واقعا لذت
چند وقت میشه که به شدت به سینما علاقهمند شدم. دو سال پیش یک سری تجهیزات برای ضبط دورههای آموزشی خریدم، قبل از اون هم با خرید یک دوربین گوپرو تصمیم داشتم مستند گردشگری بسازم، سال پیش با دوستم الیاس عزیز دو تا فیلم کوتاه
یکی دو هفته است که هر روز صبح خیلی سخت از خواب بیدار میشم، دلیلاش این نیست که انگیزه ندارم یا حالم خوب نیست، البته بیتاثیر نیستند ولی دلیل اصلیش به نظرم اینه که اصلا نمیدونم باید چه کار کنم! هر روز با حجم بسیار