انصافا فیلم فوق‌العاده‌ای بود، راستش من عاشق شخصیت پدر خانواده شدم، همیشه دوست داشتم برای دخترم همچین پدری باشم، برخورد خیلی منطقی با مسائل زندگی، نگاه زیباش به مفهوم زندگی، آزادی که به بچه‌هاش می‌داد و از همه مهم‌تر با کار و تصمیماتی که در

دوستی بهم گفت چرا عجله نمی‌کنی زودتر SOLO بشی، منم گفتم وقتی دارم به این خوبی یاد می‌گیرم و از پرواز لذت می‌برم چرا باید عجله کنم، چند ساعت این طرف و اون‌طرف چه فرقی می‌کنه؟ گفت، دیگه خسته‌ شده از دست استادش، مدام سرش

خیلی کم پیش میاد فیلم‌های خیلی قدیمی ببینم، ولی گاهی مجبور میشم، فیلم جالبی بود به نظرم، با وجود قدیمی‌ بودن، داستان جالبی داشت، به نظرم جالب آدم‌هایی رو به تصویر کشیده که برای رسیدن به موفقیت و طی کردن پله‌های پیشرفت حاضر میشن پا

هر چند به نظر میرسه خانواده دارای یک مفهوم ثابته، ولی از نظر من اینطوری نیست، وقتی خیلی بچه‌ بودم برای من مفهوم خانواده با دوران ابتدایی متفاوت بود و در دوران دبیرستان با دانشگاه فرق داشت و حتی امروز با سال‌های گذشته. یادم میاد

به رسم هر سال آخرین نوشته‌ی بلاگم مربوط به کوله‌پشتی است. برای مرور فعالیت‌ها، تجربه‌ها و عملکردم در سالی که گذشت و برنامه‌ریزی برای آینده. این کار بهم کمک می‌کنه خیلی سریع کارهای مهم و تاثیرگذاری که طی یک سال گذشته انجام دادم رو مرور

می‌تونم با جرأت بگم چالش دوازده یکی از بی‌نظیرترین و موفق‌ترین چالش‌ها و برنامه‌ریزی‌های زندگیم بوده تا امروز، بدون شک نقطه‌ ضعف‌های زیادی هم داشته ولی در کنارش همین که موفق شدم به هفته‌ی دوازدهم برسم این یک موفقیت بی‌نظیره، صرف‌نظر از نتیجه‌ی کار، به

اولین باری که به عنوان خلبان سوار هواپیما شدم ذوق و شوق خاصی داشتم، هدستم رو گذاشتم و با برج تماس گرفتم و ازش اجازه گرفتم برای تاکسی کردن و آروم آروم چک‌های قبل از بلند‌شدن رو انجام دادم تا اینکه رسیدم به چند متری

امسال در زندگیم خیلی احساس تنهایی داشتم، زندگیم دچار فراز و نشیب‌هایی عجیب و زیادی شده بود، البته وقتی میگم عجیب و زیاد از نظر خودمه، وگرنه به نظرم همیشه زندگی فراز و نشیب‌های خاص خودش رو داشته، اصلا هر چی جلوتر میرم، این فراز

خیلی وقت‌ها که توی کار به مشکلی بر می‌خورم، آدم‌های دور و برم شروع می‌کنند به نصیحت کردن که ما گفتیم یا می‌خواستیم بگیم، فلان کار را نکن، یا فلان کار را با فلان آدم نکن، غافل از اینکه من وقتی انتخاب می‌کنم کاری رو

این روزها وضعیت زندگیم دقیقا شبیه این پل‌های چند طبقه و پیچ‌در‌پیچ شده، اصلا نمی‌دونم باید چه کار کنم، چه مسیری رو باید انتخاب کنم، نمی‌تونم تصور کنم چند متر جلوتر به کجا میرسم، باید چه تصمیماتی بگیرم. راستش من هیچ وقت تو زندگیم نمی‌دونستم