گذر از رنجش بین ما
واقعیت اینه بهش نمیخورد اینقدر کتاب خوبی باشه، من خیلی دوستش داشتم، خیلی بهم کمک کرد، به خصوص در شرایط خاصی که توش گرفتار هستم، یک زندگی سرشار از استرس و اضطراب شدید. نکتهی جالب کتاب برای من این بود که باید بشینیم راه درست
واقعیت اینه بهش نمیخورد اینقدر کتاب خوبی باشه، من خیلی دوستش داشتم، خیلی بهم کمک کرد، به خصوص در شرایط خاصی که توش گرفتار هستم، یک زندگی سرشار از استرس و اضطراب شدید. نکتهی جالب کتاب برای من این بود که باید بشینیم راه درست
همیشه تصورم از دانشگاه، چیزی بود که در تصویر میبینید، یک فضای بزرگ و سرسبز با ساختمونهای خوشگل، دقیقا مثل همون تصوری که از مدرسه داشتم، خدایی مدرسه همچنان یک کمد به ما بدهکاره. لعنتیها فیلم مدارس خارجی رو نشون میدادن بعد ما هم میرفتیم
من عاشق روانشناسی هستم، دوست دارم بعد از تموم کردن خلبانی با تمرکز بیشتری دنبالش کنم. کتاب روانشناسی اجتماعی کاربردی هم برای همین خوندم. خیلی عجیبه که وسط اون همه درس خلبانی بیام کتابهای روانشناسی بخونم. روانشناسی اجتماعی رو دوست دارم، میتونه در جامعه خیلی
چند روز پیش دلم خیلی گرفته بود و با خودم گفتم برم یکم لابهلای کتابها بچرخم شاید حالم بهتر بشه، همین که داشتم میچرخیدم مجذوب جلد این کتاب شدم، برای من این شکلی بود که یک پسر بچهی رُمی در حال نگاه کردن به شهر
یکی از شخصیتهای مورد علاقهی من در رشتهی روانشناسی فروید هست و دخترش، انگار بقیه اومدن که یا نظریههای فروید رو رد کنند یا ادامهش بدن، واقعا شخصیت جالبی داشت برام، به خصوص دوران کودکی و گذشتهاش، بعدش یونگ برام شخصیت خیلی جالبی داشت، حتی
نمیدونم چرا تصمیم گرفتم روانشناسی بخونم، شاید به خاطر اینکه روانشناس شدن یکی از رویاهای بچگیم بوده! آخه آدم مگه باید به تمام رویاهای بچگیش برسه؟ خلاصه این کاریه که کردم و الان وسطش هستم و زیاد خوشم نمیاد وسط یه کاری رهاش کنم، یعنی
اسم آرتور شوپنهاور رو زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقت تلاشی برای اینکه بفهمم کی بوده نکرده بودم تا اینکه با این کتاب آشنا شدم، همین طوری بدون هدف داشتم بین کتابها میگشتم که به این کتاب و چند کتاب دیگه از شوپنهاور رسیدم، این
یکی از رشتههایی که همیشه از بچگی دوست داشتم روانشناسی بود ولی هیچ وقت نتونستم برم دنبالش، خیلی برام عجیب بود که نرفتم دنبالش، ولی از پارسال در دانشگاه ثبتنام کردم و شروع کردم به یادگیری روانشناسی، البته ترم پیش روحیهام رو از دست دادم
نمیدونم کتابها از کجا فهمیدن دنبال چی هستم و به چه چیزی نیاز دارم، طی دو هفتهی گذشتهی هر چی کتاب خوندم دربارهی تمرکز بوده و اینکه چطوری یک کار را خوب انجام بدیم، برای من که اصلا با تمرکز میونهی خوبی ندارم خیلی سخت