
یک ترم دیگه هم گذشت، …
همیشه تصورم از دانشگاه، چیزی بود که در تصویر میبینید، یک فضای بزرگ و سرسبز با ساختمونهای خوشگل، دقیقا مثل همون تصوری که از مدرسه داشتم، خدایی مدرسه همچنان یک کمد به ما بدهکاره. لعنتیها فیلم مدارس خارجی رو نشون میدادن بعد ما هم میرفتیم مدرسه افسرده میشدیم. کاش همین جا تموم میشد، رفتیم دانشگاه دچار افسردگی حاد شدیم. نه تنها چنین فضایی رو ندیدیم، بلکه دورمون یا نرده کشیده بودن یا دیوارهای خیلی بلند، خدایی نگید دانشگاه با دانشگاه فرق میکنه، من بهترین دانشگاههای ایرانم رفتم چرخیدم، همه شبیه به هم، حالا یکم یکیشون بهتر، یکیشون بدتر، اصلا وقتی دور دانشگاه دیوار بکشی یا نرده دیگه دانشگاه نیست، طو… است. بگذریم. یک ترم دیگه از دانشگاه هم گذشت. من اصلا رفتم دانشگاه روانشناسی خوندم چون پول نداشتم برم پیش تراپیست. پول هر ترم دانشگاه میشد دو ساعت تراپیست، تازه معمولی، خدایی هم برای من تاثیرگذار بود. خیلی چیزهای جذابی یاد گرفتم. امسال تصمیم داشتم حداقل ۲۹ واحد رو پاس کنم، خدا رو شکر تونستم به ۳۵ واحد برسونمش، حتی آخری رو با خودم گفتم نمیرم بدم، ولی رفتم و قبول شدم. جالب اینه اونقدر خوب میخوندم که بدون نمرهی میانترم، نمرهی ۱۹،۳۳ هم گرفتم. بعضی از کتابها رو سه بار میخوندم. خلاصه پروندهی دانشگاه رو برای ۱۴۰۱ بستم، انشالله بقیهاش باشه برای سال بعد.