یکی از شخصیت‌های جذاب زندگی من هاروکی‌موراکامی هست. چند تا کتاب خوب ازش خوندم که دو تا از اونا تا حدودی زندگینامه‌ی خودنوشت خودش درباره‌ی قسمت‌های مختلف زندگیش هست، مثلا کتاب «از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» ماجرای نویسنده شدنش رو در

خیلی وقت بود برای این دوره اپلای کرده بودم ولی حوصله‌ام نیومده بود تمومش کنم، البته یکی از دلایلش این بود که یک دوره با همین عنوان را در متا گذروندم. من خودم کیفیت دوره‌های متا رو به IBM ترجیح میدم. الان مشغول زدن یک

این فیلم آرین پیشنهاد کرد ببینم، البته فکر کنم خودش خیلی دوست نداشت ولی من واقعا خوشم اومد، کلا زندگینامه و داستان واقعی رو دوست دارم به خصوص اگر مرتبط با کسب‌و‌کار یا تحقق یک آرزو هم باشه. واقعا گاهی فکر می‌کنم چقدر شانس می‌تونه

هفته‌ی هیجان‌انگیزی بود، هر چند اینطوری نموند! ولی دوستش داشتم. زندگی همینه! اگر همه چیز بر وفق مراد ما هم باشه زندگی به نظرم زیادی کسالت‌بار میشه، همین که چالشی به وجود میاد و ما باید حلش کنیم زندگی رو قابل تحمل می‌کنه. این هفته

برای انجام یک پروژه جذاب باید می‌رفتم از کارخونه بازدید می‌کردم، یک کارخانه تولید ظروف یکبار مصرف برای صنایع غذایی، فوق‌العاده جذاب بود برای من، هر چند الان که این مطلب رو می‌نویسم این پروژه کنسل شده ولی واقعا ارزش بازدید رو داشت. همیشه از

این کتاب رو به خاطر این خریدم که می‌خواستم کتاب بنویسم، ولی فرصت نمی‌کردم بخونمش تا اینکه یکبار در یکی از سفرها مادرم این کتاب را دستم دید و چند صفحه‌ای از اون رو خوند و بعدش گفت فعلا بهت نمیدم باید بخونمش، منم دیدم

همیشه دوست داشتم در یک مراسم مذهبی متفاوت شرکت کنم، امشب قسمت شد و امتحانش کردم و واقعا لذت بردم. اولش با گپ‌و‌گفت خودمانی شروع میشه، بعد نماز خونده میشه، بعد یک صفحه قرآن با تفسیرش، بعد چند خط مولانا و شروع موسیقی در فضای

امروز تولد آرین بود و من نمی‌دونستم، حوصله‌ی خودمم نداشتم حتی، برای همین بعد از کار به آرین زنگ زدم که حوصله داری بریم قدم بزنیم؟ گفت آره، چرا که نه! رفتیم بیرون و کلی قدم زدیم و برگشتیم، وقتی رسیدیم دیدم دوستاش اومدن و

نمی‌دونم چرا هر وقت این فیلم رو در IMDb می‌دیدم با خودم می‌گفتم الان وقتش نیست، بدون اینکه بدونم موضوع فیلم چیه؟ خلاصه بعد از مدت‌ها این فیلم رو دیدم و راضی بودم ازش. اینکه دنیا چقدر داره به سمت فردگرایی پیش میره، چقدر ما

خودم رو انداختم وسط یک چالش جدید، دارم تلاش می‌کنم نقش مالک محصول رو بازی کنم. به نظر کار جذابی میاد، داکیومنت‌های زیادی خوندم، قراره نقشه‌ی راه یک محصول را طراحی کنم و پیگیری کنم تا به سر منزل مقصود برسه. گاهی حس می‌کنم یک