امروز صبح زود رفتم بلکه سریع نوبتم بشه و این مدیکال لعنتی رو بگیرم، ولی وقتی رسیدم فهمیدم همه از من زرنگ‌تر بودن و زودتر رسیدن و من آخرین نفر شدم و باید دو، سه ساعت بی‌خودی بشینم. وقتی نوبتم شد جواب آزمایشات رو گرفتم

این هفته خیلی بهم خوش گذشت، کلا هر وقت می‌تونم یکی رو سوپرایز کنم و خوشحالش کنم خیلی بهم می‌چسبه و این هفته با مهمونی که برای مامان گرفتیم واقعا این اتفاق افتاد، بقیه روزها هم به نظرم روتین گذشت، نوشتم، خوندم، دیدم، یاد گرفتم،

اول سال که داشتیم برنامه‌های شش ماه اول سال رو مشخص می‌کردیم، یکی از پروژه‌هایی که روی زمین مونده بود و صاحب نداشت طراحی و پیاده‌سازی اپلیکیشن TV بود، من خیلی با ذوق گفتم بدید ما انجامش میدیم. کلا عاشق کارهایی هستم که هیچی ازش

دانشگاه رفتن برام به یک کار کسالت‌آور تبدیل شده که باید برای تغییر فضا مسخره‌بازی در بیارم با بچه‌ها که اذیت نشم، سر کلاس آخر که انگیزه و هیجان داشتیم، استاد درباره EQ صحبت کرد و یک تست معرفی کرد و گفت بعدا بزنید، برای

بعد از اینکه از سفر کنیا برگشتیم من خیلی علاقه‌مند شدم به نوشتن سفرنامه، تلاش‌های خوبی کردم، یکبار کلیات داستان رو نوشتم، فصل‌بندی کردم و از ابتدا تا انتهای سفر رو سعی کردم خلاصه‌وار بنویسم، بعد دوباره برگشتم از اول و شروع کردم به پرداخت

دیشب خیلی دلم هوس پیتزا کرده بود، داشتم بلند بلند فکر می‌کردم که دیدم مصطفی هم اومد بالای سرم و گفت دایی منم دلم خیلی می‌خواد، ساعت نزدیک ۱۱ شب بود، تصمیم گرفتیم اینترنتی بخریم ولی درگاه پرداخت کار نمی‌کرد، به نظرم احمقانه بود، کسی

امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو خیابون‌ پرسه می‌زدم رسیدم به یک کتابفروشی، از بیرون دیدم کافه هم داره، با خودم گفتم میرم استراحتی می‌کنم، در بسته بود، یکی از کارکنان وقتی داشت می‌رفت داخل منم سریع رفتم داخل، گفت تعطیله، مراسم داریم، گفتم یه

می‌گفتن فروردین خیلی دیر می‌گذره ولی برای من واقعا زود گذشت. البته کلا زندگی خیلی زود می‌گذره. امروز سری به خونه‌ی لیلی زدم فهمیدم لوله‌ها تو زمستون یخ زده بوده و متاسفانه هم لوله‌کشی و هم دستگاه پکیچ به فنا رفته بود. به آقای عزیزی

فردا دهمین سالگرد با هم بودن‌مون هست. در اصل به مناسبت این اتفاق رفتیم کنیا ولی برای اینکه سر تاریخ دقیق خودش هم که البته خیلی هم دقیق نیست مراسمی بگیریم، تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون با بچه‌ها، وقتی رفتیم دنبال‌شون گفتن نمیشه بریم سینما؟