بعد از یک ماه فکر کردن تازه فهمیدم دقیقا نقطهی قوت من چیه، ساختن! من عاشق ساختن هست، دوست دارم کل زندگیم رو درگیر ساختن باشن، از نگهداشتن خوشم نمیاد، یا کشف چیزهای جدید، حل مسائل پیچیده، طراحی ساختار، فکر کردن به آینده و طراحی
اولین کاری که در خونهی لیلی انجام دادم درختکاری بود، اونم در اصل من انجام ندادم، بابام رفت انجام داد، حتی انتخاب نوع درختش هم با خودش بوده، فقط من جاشون رو مشخص کرده بودم، الان بعد از چند سال دوازده تا درخت بلند و
فکر میکنم اواخر سال ۱۳۸۹ بود، هر وقت از تهران بر میگشتم، با یک تابلوی بزرگ مواجه میشدم که روش نوسته بود، شهر جدید امیرکبیر، ولی هر چی اطرافش رو نگاه میکردم، خونه که هیچی، آلونک هم نمیدیدم. تا اینکه یک سال بعد یعنی در
امروز روز ولادت امیرالمومنین بود، خیلی ایشون رو دوست دارم و مثل تمام آدمهایی که دوستشون دارم و روز تولدشون برام مهمه و یادم میمونه، امروز هم یادم بود. نمیدونستم باید چی کادو بخرم، دست خالی هم نمیشد، تمام تلاش خودم رو کردم تا بالاخره