کاری که از پیش نرفت، …!
پارسال همین موقعها بود که با دو تا از بچهها نشستیم و کلی گپ زدیم که سال بعد چه کارهایی میتونیم با هم بکنیم، بعد امسال برای اون کارها برنامهریزی کردیم و از اول تابستون کار رو جدی شروع کردیم، به نظرم شروع بدی نبود،
پارسال همین موقعها بود که با دو تا از بچهها نشستیم و کلی گپ زدیم که سال بعد چه کارهایی میتونیم با هم بکنیم، بعد امسال برای اون کارها برنامهریزی کردیم و از اول تابستون کار رو جدی شروع کردیم، به نظرم شروع بدی نبود،
خیلی وقت بود خبری از شازده کوچولو نداشتم، آخرین بار تابستون بود که بیشتر از ۵۰۰ جلد کتاب شازده کوچولو رو برای بچههای سیستان و بلوچستان فرستادیم ولی اونقدر اتفاقات عجیب این وسط افتاد که کتابها به دست بچهها نرسید، ولی امروز با دوستانی از
خیلی وقت بود که دربارهی ماجراجوییهای جدیدم در ویرگول اینجا چیزی ننوشتم. داستان ویرگول برای من هنوز هم ماجرای عجیبیه، بهش عادت نکردم. ولی به نظر خودم هر روز دارم بهتر پیش میرم. در تابستان، تصمیم گرفتم به عنوان ناشر سایت انتشاراتم رو منتقل کنم
امروز ۱۲-۱۲-۲۰۲۲ تاریخ تولد پروژهی «مدرسهی دوازده» است. تصمیم دارم این پروژه را از صفر تا صد خودم پیادهسازی کنم و هر مهارتی نیاز هست برم یاد بگیرم. در این مدرسه تصمیم داره تجربیاتی که در زندگی طی سالهای گذشته، حال و آینده کسب میکنم
به نظرم سالهای بیخودی رو داریم پشت سر میگذاریم. سادهترین مسائل زندگی داره برامون شبیه یک رویا میشه. شب میخوابیم، صبح بیدار میشیم میبینیم ۳۰درصد فقیرتر از دیروز شدیم، در چنین کشور و شرایطی برنامهریزی برای آینده احمقانه است. حالا این وسط من دوست دارم
بعد از کلی جلسه، تصمیم گرفتیم دیزاین رو با نسخهی انگلیسی شروع کنیم. واقعیت اینه هدف اصلیمون از بالاآوردن این سایت، مشتریهای خارج از ایران بود. وقتی امین بعد از چند هفته صفحات اصلی رو دیزاین کرد، خیل ی حس خوبی به تیم منتقل شد،
این دومین باری هست که تصمیم گرفتم باشگاه کتابخوانی راهاندازی کنم. اینبار مبتنی بر متن، یعنی آدمها بعد از خوندن هر کتاب چند خطی دربارهی اون کتاب بنویسن. من خودم از کپی کردن محتوای کتاب به علاوهی مشخصات نشر که خودمم عموما انجام میدم خوشم
چند روز پیش دوستی بهم گفت یکی از مشتریانش درگیر خرید CRM شده و چیزی خریده که گویا نیازش رو برآورده نمیکنه، ازم خواست تا در یک جلسهی مشاوره شرکت کنم و مشکلاتشون رو بررسی کنم. بعد از شرکت در اولین جلسه خیلی موضوع برام
بعد از کاری که با فاضلاب کردم با خودم گفتم بهتر نیست لولهکشی آب هم خیلی عالی انجام بدم، تمام لولهها رو از ابتدای کنتور کندم انداختم دور و از لولههای پنج و هفت لایه استفاده کردم. برای نصب شیرهای توکار خیلی داستان داشتیم چون
چند وقت پیش سر یک اتفاقی خیلی یاد صالح میکردم. حتی با دوستی نشسته بودم و داشتیم دربارهی دوستی حرف میزدیم و من گفتم در زندگیم آدمی مثل صالح ندیدم در دوستی و رفاقت، وقتی اون رو میبینم، رفتارش رو نگاه میکنم میفهمم هنوز خیلی