هواساز
یکی از مواردی که در خونهی لیلی خیلی بهش فکر کردم، گرمایش و سرمایش اون بود، برای گرمایش در خونه لولهکشی شوفاژ موجود بود و برای سرمایش هم باید از کولر گازی استفاده میکردیم، گذاشتن سه تا کولر گازی در خونه برام خیلی مسخره بود،
یکی از مواردی که در خونهی لیلی خیلی بهش فکر کردم، گرمایش و سرمایش اون بود، برای گرمایش در خونه لولهکشی شوفاژ موجود بود و برای سرمایش هم باید از کولر گازی استفاده میکردیم، گذاشتن سه تا کولر گازی در خونه برام خیلی مسخره بود،
یکی از کارهای زیرساختی که باید برای خونهی لیلی میکردم، خرید خط تلفن بود، رفتم مخابرات و دو تا از خطهای قبلی که بلااستفاده داشتم رو تغییر مکان دادم، وقتی از طرف مخابرات برای نصب اومدن، گفتن اینجا طوری طراحی شده که هر خونه فقط
بعد از ساختن سقف شیروانی و ناودانیها، میخواستم برم سراغ پنجرههای تراس، تصمیم داشتم اول دور تا دورش رو شیشه کنم، بعد دیدم اگر شیشه کنم به خاطر حفظ امنیت باید کلی نرده هم براش طراحی کنم، بعد گشتم و گشتم و گشتم، تا رسیدم
قرار گذاشته بودم هر ماه یک کار کوچیک برای خونهی لیلی انجام بدم ولی بعضی از کارهای خیلی بزرگ هستند، یعنی برای چند ماه باید حساب بشه، مثل همین سقف شروانی، تصمیم گرفتم سقف خونه را از یک سمت ۲۴۰ سانتیمتر بیارم جلو و دو
یکی از دغدغههای ذهنیم سر بازسازی خونهی لیلی کفشورها بود، چه داخل خونه، چه حیاط. یه مدت کارم شده بود دنبال کفشور گشتن تا بالاخره پیدا کردم چیزی که میخواستم رو، تصمیم گرفتم کفشورهای داخل خونه مثل حموم، آشپزخونه، محیط جکوزی و
خیلی بینظم دارم کار میکنم روی خونهی لیلی، از هر جایی یه چیزی رو خریدم، هود و گاز رو یادم اومد سال پیش خریدم، برند کن هم خریدم، نمیدونم چرا با این برند خوب ارتباط برقرار کردم، کارهاش رو دوست دارم، حتی دیزاینهاشون هم به
بعد از بالا آوردن نسخهی اولیهی Twelve Work تصمیم گرفتیم برای شروع یک افزونه برای وردپرس بنویسیم که اطلاعات خرید و مشتریان رو به صورت اتوماتیک برای نرمافزار ما ارسال کنه. این برای علی اصغر یکم سخت بود چون PHP کار نکرده بود، برای همین
من قبل از ۱۸ سالگی کلی تجربهی شاگردی کردن دارم، از سوپرمارکت بگیر تا بخاری فروشی، اولین تجربهی کاریم هم بر میگرده به دورهی ابتدایی که در کنار بابای مدرسه فتیر میفروختم. هنوز یادمه که بعضی روزها پول کم میاوردم، هنوز نمیدونم چرا؟ ولی واقعا
صبح از اهواز به سمت شوشتر حرکت کردیم، اونجا از آسیابهای آبی و
امروز صبح از خواب بیدار شدیم، منتظر اون دوست عزیزمون بودیم ولی یکم خیلی دیر جواب داد، در این فاصله نشستیم پانتومیم بازی کردیم، کلا این بازی با سروش خیلی میچسبه، لعنتی سیستانوبلوچستان هم که بازی کردیم ترکیدیم از خنده، بعدش حرکت کردیم به سمت