چند روز پیش دلم خیلی گرفته بود و با خودم گفتم برم یکم لابهلای کتابها بچرخم شاید حالم بهتر بشه، همین که داشتم میچرخیدم مجذوب جلد این کتاب شدم، برای من این شکلی بود که یک پسر بچهی رُمی در حال نگاه کردن به شهر
این کتاب رو خیلی دوست داشتم، هرچند اصلا شبیه کتاب کفشباز نبود، یعنی اون کتاب رو خیلی بیشتر دوست داشتم، حرفهای بیشتری برای گفتن داشت، ولی کلا سرگذشت و داستان زندگی آدمها برای من خیلی لذتبخشه، به خصوص اگر پروژهی کوچکی شروع کرده باشند یا