دیروز گرم کار کردن و برنامه‌ریزی برای سال ۱۴۰۴ بودم، لیلی هم داشت تلویزیون تماشا می‌کرد که دیدم یهو اومد بغلم کرد و گفت میشه بریم سینما «پسر دلفینی۲» رو ببینیم؟ منم فکر می‌کردم الان جست‌و‌جو می‌کنم و می‌بینم هنوز اکران نشده و بهش میگم

امروز خیلی سرم شلوغ بود، سمت پاسداران هم جلسه داشتم، همزمان لیلی هم امروز کف‌بازی داشت تو شهرک غرب، دلبر تماس گرفت که لیلی خیلی دوست داره تو باهاش بری، آخر جلسه رو خیلی سریع جمع کردم و رفتم سمت لیلی، وقتی رسیدیم احساس کردم