آوای وحش
امروز خونه نبودم و به مامان گفتم میتونم از قفسهی کتابهای یلدا کتابی بردارم و بخونم؟ گفت چرا که نه! این شد که من این کتاب رو انتخاب کردم. خیلی وقت بود کتاب داستان نخونده بودم. یادم رفته بود چنین کتابهایی هم هست. فکر نمیکنم
امروز خونه نبودم و به مامان گفتم میتونم از قفسهی کتابهای یلدا کتابی بردارم و بخونم؟ گفت چرا که نه! این شد که من این کتاب رو انتخاب کردم. خیلی وقت بود کتاب داستان نخونده بودم. یادم رفته بود چنین کتابهایی هم هست. فکر نمیکنم
منصور ضابطیان رو اولین بار در تلویزیون دیدم، حتی اسم برنامه هم یادم نیست، فقط یادم میاد مجری بود تا اینکه اولین کتابش مارکوپولو بود که من خوندم، البته نمیدونم اولین کتابی هست که نوشته یا نه ولی اولین کتابی که من ازش خوندم اون
این کتاب رو از فیدیبو خریده بودم و امروز فرصت شد بخونمش، از وقتی یادم میاد عاشق مدیریت زمان و برنامهریزی هستم، به نظرم اگر بخوام یک شغل از بین شغلهای دنیا انتخاب کنم که نمیتونم، مدیریت پروژه خیلی با روحیاتم سازگاره، محتوایات این کتاب
این کتاب رو از نمایشگاه کتاب امسال خریدم، موقع خرید اصلا نگاه نکردم نویسندهی کتاب چه کسی هست! امروز بعد از کتاب «داستاننویسی به مثابه شغل» هاروکی موراکامی این کتاب رو خوندم، یکم خورد تو ذوقم. فکر کنید یک نفر اولین کتابی که در زندگیش
یکی از شخصیتهای جذاب زندگی من هاروکیموراکامی هست. چند تا کتاب خوب ازش خوندم که دو تا از اونا تا حدودی زندگینامهی خودنوشت خودش دربارهی قسمتهای مختلف زندگیش هست، مثلا کتاب «از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم» ماجرای نویسنده شدنش رو در
این کتاب رو به خاطر این خریدم که میخواستم کتاب بنویسم، ولی فرصت نمیکردم بخونمش تا اینکه یکبار در یکی از سفرها مادرم این کتاب را دستم دید و چند صفحهای از اون رو خوند و بعدش گفت فعلا بهت نمیدم باید بخونمش، منم دیدم
از اونجایی که عاشق پرواز هستم این کتاب رو خریدم، به نظرم کتاب به زبان اصلی خیلی خوب نوشته شده ولی وقتی به فارسی ترجمه شده هیچ خلبانی حتی در سطح ابتدایی هم این کتاب رو ندیده، تمام اصطلاحات مسخره هستند. کسی که خلبان هست
قرار بود چند وقت پیش بریم نمایشگاه کتاب ولی دیدیم مسیر خیلی شلوغی است و پشیمون شدیم و رفتیم باغ کتاب. این کتاب را اونجا پیدا کردم و عاشقش شدم. سبک کوچیک بودن و محتوای ساده کتاب رو دوست داشتم. اینکه اگر نقاشی بلدی نیستی
این کتاب رو چند روزی بود که دست دلبر میدیدم و از عنوان عجیبش خوشم اومده بود، یک روز صبح کتاب رو برداشتم و شروع کردم به خوندنش، دیگه تا چند ساعت بعد کتاب رو زمین نگذاشتم تا تمومش کردم. خیلی خوندن این کتاب بهم
امروز رفته بودم پیش آرین و این کتاب رو روی میزش دیدم، همونجا شروع کردم به خوندنش و خیلی لذت بردم و ازش اجازه گرفتم این کتاب ۲۴ ساعت به صورت امانت پیش من باشه و من هم در همین مدت کوتاه خوندمش، نکات بسیار