در ستایش اتلاف وقت
به نظر خودم من استاد این حوزه هستم، یعنی میتونم اتلاف وقت رو تدریس کنم. خیلی وقته برای بیدار شدن از خواب از ساعت استفاده نمیکنم، به نظرم خیلی احمقانه است که با زنگ ساعت از خواب بیدار بشم، احساسم اینه بدنم خودش شعورش میرسه
به نظر خودم من استاد این حوزه هستم، یعنی میتونم اتلاف وقت رو تدریس کنم. خیلی وقته برای بیدار شدن از خواب از ساعت استفاده نمیکنم، به نظرم خیلی احمقانه است که با زنگ ساعت از خواب بیدار بشم، احساسم اینه بدنم خودش شعورش میرسه
این کتاب از چند جنبه برام خیلی جذاب بود، یکی آشنایی با خط، زبانشناسی، حروفنگاری و
این کتاب رو از کتابخونهی خواهرم برداشتم و شروع کردم به خوندن، حتی قبل از خوندن دربارهاش تحقیق هم نکردم، چرا؟ چون نادر ابراهیمی نوشته بودش، فوقالعاده است این مرد، هر کتابی که ازش خوندم سرشار از تفکر و نکات ناب برای زندگی بود، خیلی
امروز در قفسهی کتابهای خواهرم دنبال کتابی برای خوندن میگشتم که به این کتاب رسیدم، اسم نویسنده را قبلا شنیده بودم به خاطر کتاب معروف صد سال تنهاییاش که هیچ وقت شروع به خوندنش هم نکردم، نمیدونم چرا، بالاخره یک روزی میخونمش، کتاب را برداشتم
این دومین کتابی بود که از آرتور پوشنهاور میخوندم، به نظرم من به درد کتابهای فلسفی نمیخورم، چون اصلا برام مهم نیست قبلا کجا بودم، بعدا کجا میرم، اصلا چرا زندهام، زندگی چیه و
این کتاب رو خیلی اتفاقی وقتی داشتم بین کتابهای یک کتابفروشی میچرخیدم پیدا کردم و خریدم، راستش عاشق عنوانش شدم، من و تو، این من و تو چقدر داستان میتونه بسازه، چه من و توهای زیادی در این دنیا وجود داره، به نظرم هیچ چیزی
اسم آرتور شوپنهاور رو زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقت تلاشی برای اینکه بفهمم کی بوده نکرده بودم تا اینکه با این کتاب آشنا شدم، همین طوری بدون هدف داشتم بین کتابها میگشتم که به این کتاب و چند کتاب دیگه از شوپنهاور رسیدم، این
امروز این کتاب را از کتابفروشی خریدم، چیزی که باعث شد بخرمش، این جمله بود که هنگام ورق زدن کتاب به چشمم خورد، «افسانههای تنهایی»، دلیلش این بود که این روزها به شدت احساس تنهایی میکنم، حس میکنم اونقدر تنهام که دیگه خودم رو هم
این روزها خیلی درگیر موضوع فروش هستم برای همین اصولا هر کتاب یا منبعی که حس کنم بهم ممکنه کمک کنه رو میخونم، این کتاب هم وقتی داشتم بین کتابهای کتابفروشی میچرخیدم بهش رسیدم، از عنوانش خوشم اومد و شروع کردم به خوندنش ولی صادقانه
چند وقت پیش در رویدادی که برای توانیابها بود با نویسندهی این کتاب آشنا شدم، این کتاب رو به عنوان هدیه دریافت کردم ولی تا امروز موفق به خوندنش نشده بودم، این کتاب دربارهی نامق محمودی است که در دوازده سالگی بر اثر بیماری گوش