دلم براش خیلی تنگ شده!
این چند روز عید خیلی یاد میلاد کردم، هر بار که مصطفی رو میبینم یاد میلاد میفتم، قطعا خیلی دوست داشت بزرگ شدن پسرش رو ببینه، من هر بار میبینمش کلی ذوقش رو میکنم و یاد باباش میفتم. چه روزهای بینظیری با هم داشتیم. چه
این چند روز عید خیلی یاد میلاد کردم، هر بار که مصطفی رو میبینم یاد میلاد میفتم، قطعا خیلی دوست داشت بزرگ شدن پسرش رو ببینه، من هر بار میبینمش کلی ذوقش رو میکنم و یاد باباش میفتم. چه روزهای بینظیری با هم داشتیم. چه
امروز خیلی جدی تصمیم گرفتم برم سفر و شروع کردم به گشتوگزار در سایتهای فروش بلیت. بالاخره بلیت مورد نظر رو پیدا کردم، وقتی گزینهی خرید رو زدم، فهمیدم روی خرید روزانه با کارت هم محدودیت گذاشتن، کلا در کشور محدودیتها زندگی میکنیم. هر جایی
هیچ وقت ماشین کفخواب رو درک نکردم، برای همین آخرین ماشینی که خریدم کفخواب بود، نه اینکه دنبال چنین چیزی بودم، خیلی اتفاقی پیش اومد، اولش گفتم باید جالب باشه، بعد که با هر بار رد شدن از روی دستاندازها کف ماشین رو نابود میکردم،
بعد از تحویل سال نو با بچهها زدیم به جاده، چند ساعتی در طبیعت گشتوگزار کردیم و بعد از افطار رفتیم خونهی مادربزرگ، نمیدونم در ذهنم چی گذشت که با خودم گفتم الان وقت اینه بریم خونهی عمه، خدا رو شکر بقیه هم موافق بودن.
یک سال دیگه هم گذشت، واقعا نفهمیدم چطوری این همه سال گذشت. نمیدونم سال ۱۴۰۳ برای شما چطوری گذشته! ولی برای من با تمام چالشها، درد و رنجها، فراز و فرودهایی که در زندگی داشتم خوش گذشت. تمام تلاش خودم رو کردم آدم خوبی باشم،
چند سال پیش یکی از دوستانم به اسم امیر مهرانی عزیز، در آخرین روزهای سال، مطلبی در بلاگش نوشت با عنوان «کولهپشتی»، اونجا سه سوال خیلی مهم از خودش پرسیده بود که برای منم خیلی جذاب بود و منم در اون سال چنین مطلبی در
امروز لیلی با ذوق به خواهرزادهام گفت بیا با پروژکتور فیلم ببینیم، منم استقبال کردم، با چالش انتخاب فیلم مواجه شدیم، اونقدر بالا و پایین کردم بین فیلمهای جدید تا اینکه نمیدونم چی شد من یاد وال ای افتادم، خیلی با ذوق گفتم دوست دارم
یک ماه قبل از عید مامان کمردرد شدیدی گرفت، وقتی بردیمش دکتر و امارآی ازش گرفتن، فهمیدیم دیسکش پاره شده! چرا؟ مثل همیشه نمیدونیم، خودش هم نمیدونه. این مدت استراحت کرده بود، من به خاطر اینکه بهش کمک کنم امسال زودتر برگشتم. صبح که از
بابام اخلاق جالبی داره، تا وسیلهای کامل خراب نشه درستش نمیکنه، البته وقتی هم کامل خراب بشه بازم ممکنه درستش نکنه، بستگی داره به اینکه چقدر نیازش داره. ماشین هم براش اینطوریه، همیشه میگه داره کار میکنه ولی خب با چه شرایطی. چند وقتی بود
برای خونهی لیلی تصمیم گرفته بودم تلویزیون بخرم، حتی سیمکشیهای خونه رو هم بر اساس نصب تلویزیون طراحی کرده بودم تا اینکه در مهمونی شب فیلم خونهی مسعود با پروژکتورهای شیائومی آشنا شدم و خوشم اومد. احساس کردم به جای تلویزیون باید این رو بخرم