چند وقت می‌شد که دوست داشتم دوباره کوهنوردی رو شروع کنم، آخرین باری که حرفه‌ای کوه رفتم برای قبل از کرونا بود، با خودم گفتم حالا که هوا خوب نیست حداقل دوره‌های کوهنوردی رو شروع کنم، قرعه به نام پزشکی کوهستان افتاد، در دوره‌ی پزشکی

سی و نه سال پیش در چنین روزی دیده به جهان گشودم، به امید اینکه بفهمم چه کسی هستم، برای چه چیزی آفریده شدم و به کجا خواهم رفت. حتما انتظار دارید تا حالا فهمیده باشم؟ درسته! اگر بخوام رو راست باشم باید بگم دوتای

این هفته نشستم چند تا کار بیهوده که مدام از انجام‌شون طی ماه‌های گذشته فرار می‌کردم رو نوشتم و سعی کردم انجامشون بدم و خدا رو شکر تا امروز کلی‌شون رو انجام دادم. از ثبت و ارسال صورت جلسه شرکت بگیر تا تکمیل این دیوایدرها

این کتاب رو به خاطر عنوانش خریدم و از اونجایی که انتشارات میلکان چاپش کرده بود تردیدی در خریدش نکردم و بعد از خوندنش می‌تونم بگم واقعا راضی بودم. کتاب خیلی خوبی بود. من به عنوان کسی که هم به شدت کمال‌گرا هستم و هم

امروز رفتیم مرکز تعویض پلاک تا برای ماشین دلبر پلاک بگیریم. دفعه قبلی فرآیند خیلی عجیب، طولانی و مزخرف بود، اینبار از شانس گفت از درب شماره پنج وارد بشیم، اونجا صف کوتاهی از ماشین‌ها بود که خیلی کند می‌رفت جلو، اولش ناراحت شدم که

همیشه عاشق نوآوری‌ دستگاه‌های دولتی در ایران هستم. امروز مجبور شدم برای ثبت صورتجلسه شرکت مثل همیشه برم اداره پست که مدارک رو برای ثبت شرکت‌ها ارسال کنم، اولش که وارد شدم خلوتی عجیب باجه نظرم رو جلب کرد، رفتم که پاکت مخصوص ارسال مدارک

امروز دیر از خواب بیدار شدم، فکر کنم بدنم نیاز به خواب بیشتری داشت، چون من با زنگ ساعت بیدار نمیشم، هر وقت بدنم احساس کنه خوابش کافی بوده خودش بیدار میشه، بعد از بیدار شدن لیلی هم بیدار شد، کلی با هم گپ‌و‌گفت کردیم،

صادقانه در کل زندگی کاریم تا حالا چیزی رو به این شکل تست نکرده بودم. برای تست یک نرم‌افزار ۳۰ نفر آدم رو باید در یک ساعت مدیریت می‌کردم، سناریوهای مختلف رو بررسی می‌کردیم، مستند می‌کردیم، بهشون مسیر می‌دادم و کلی کار جالب دیگه. از

قبلا وقتی دلم می‌گرفت به یکی از دوستام می‌گفتم پایه‌ای بریم سفر؟ بدون اینکه بدونیم کجا می‌خوایم بریم، می‌گفت بریم. جالب این بود که با همون وضعیتی که بودیم هم می‌رفتیم بدون اینکه بریم وسایلی چیزی جمع کنیم. این بار هم در کافه نشسته بودیم