دیروز روز معلم بود ولی خب امروز لیلی رفته بود برای معلم‌هاش هدیه خریده بود. منم یاد معلم‌های خودم افتادم، به خصوص معلم کلاس اول ابتدایی آقای بیات. آخر سال بود، خانواده‌ها برای بچه‌هاشون کادو خریده بودن، مدرسه هم بچه‌ها در نمازخونه جمع کرده بود،

امروز دوست داشتم مامان رو ببرم باغ نگارستان بهش املت بدم، ولی به دلایل احمقانه‌ای نشد. ولی خوشحالم که به خودم مسلط‌تر از قبل شدم. سریع واکنش نشون نمیدم. بگذریم، هفته‌ی خوبی بود در کل، مثل همیشه نوشتم، دیدم، خوندم، کلی کارهای هیجان‌انگیز کردم، خانواده‌ام

در یک سال گذشته خیلی تلاش کردم پنج‌شنبه و جمعه رو به خودم و خانواده اختصاص بدم، موفق هم بودم. این هفته مهمونم داشتیم. تصمیم بر این بود به خاطر مصطفی و لیلی بریم یه جایی بهشون خوش بگذره، اول می‌خواستم برم برج میلاد و

امروز با مسعود رفتیم دنبال دفتر کار، یک جایی رو دیدیم بعد رفتیم نشستیم کلی درباره‌ی ایده‌هایی که میشه تو دفتر کار انجام داد حرف زدیم. ما میخواستیم تیم حتما حداقل یک روز در هفته رو کنار هم کار کنه، هم به خاطر روحیه بچه‌های

میگن آدم از اشتباهاتش درس یاد می‌گیره من خیلی به این جمله اعتقاد دارم، ولی باید اینم بهش اضافه کنم که گاهی هزینه‌ی این یادگیری می‌تونه خیلی زیاد باشه. مثلا خود من هیچ وقت نمی‌فهمیدم لوله می‌تونه یخ بزنه یعنی چی؟ به کجا آسیب میرسه!

وقتی داشتم برای هوانوردی خون می‌دادم به طرف گفتم چند تا آزمایش هم برای چکاپ کامل بنویس با همین یک بار که داری خون می‌گیری اونا رو بهم بررسی کن، طرف خندید و انجام داد، جواب رو که بردم پیش پزشک خیلی جالب بود، می‌گفت

من فکر می‌کنم کلا سالی ۳ یا ۴ بار کلا میرم آرایشگاه، اونم اصولا یه مشکلی پیش اومده، یا ایام امتحانات دانشگاه هست و موهام خیلی بلند شده و نمی‌تونم درست درس بخونم و رفته روی مخم، یا به خاطر پرواز بهم گیر دادن که

امروز صبح زود رفتم بلکه سریع نوبتم بشه و این مدیکال لعنتی رو بگیرم، ولی وقتی رسیدم فهمیدم همه از من زرنگ‌تر بودن و زودتر رسیدن و من آخرین نفر شدم و باید دو، سه ساعت بی‌خودی بشینم. وقتی نوبتم شد جواب آزمایشات رو گرفتم

این هفته خیلی بهم خوش گذشت، کلا هر وقت می‌تونم یکی رو سوپرایز کنم و خوشحالش کنم خیلی بهم می‌چسبه و این هفته با مهمونی که برای مامان گرفتیم واقعا این اتفاق افتاد، بقیه روزها هم به نظرم روتین گذشت، نوشتم، خوندم، دیدم، یاد گرفتم،

اول سال که داشتیم برنامه‌های شش ماه اول سال رو مشخص می‌کردیم، یکی از پروژه‌هایی که روی زمین مونده بود و صاحب نداشت طراحی و پیاده‌سازی اپلیکیشن TV بود، من خیلی با ذوق گفتم بدید ما انجامش میدیم. کلا عاشق کارهایی هستم که هیچی ازش