گزارش هفتهی ششم از چالش دوازده
این هفته تلاش خیلی جدی کردم برای پیدا کردن خودم و بهبود اوضاع، به نظرم خیلی خوب پیش رفت، هر چند یک هفتهی دیگه هم گذشت ولی این هفته خیلی کارهای مهم و خوبی انجام دادم، اول اینکه پنجتا از کتابهای جدید که چاپ شده
این هفته تلاش خیلی جدی کردم برای پیدا کردن خودم و بهبود اوضاع، به نظرم خیلی خوب پیش رفت، هر چند یک هفتهی دیگه هم گذشت ولی این هفته خیلی کارهای مهم و خوبی انجام دادم، اول اینکه پنجتا از کتابهای جدید که چاپ شده
دوباره بگم این هفته حالم خوب نبود و هیچ کاری نکردم یا خودتون میدونید؟ تلخترین اتفاق این هفته به نظرم آسیب دیدن دست لیلی بود، هنوز هم نمیدونم دستش رو کجای تردمیل گذاشته که اون طوری کف چهارتا از انگشتهای دست چپاش زخم شده، قشنگ
گزارش این هفته رو دارم پنجم بهمن مینویسم، ببینید چقدر حالم بد بوده که حتی نمیتونستم چهار خط مطلب بنویسم، پیش میاد در زندگی، باید باهاش ساخت، هنوزم نمیدونم دقیقا چه تصمیمی دارم، بگذریم، میخواستم این هفته رو کلا مرخصی بگیرم، بعد دیدم حیفه، بهتره
این هفته با وجود تمام خستگیهایی که داشتم خیلی خوب بود. موفق شدم تمام کارهای عقبافتاده از هفتهی اول و دوم رو تمام کنم، البته موفق نشدم هفتهی سوم رو کامل کنم، البته چیزی هم ازش نمونده بود ولی واقعا خسته بودم، به تمام معنی
این هفته باید میرفتم دکتر ولی این کار رو نکردم، نمیدونم چرا با خودم این شکلی کنار میام، حداقل باید برای هفتهی بعد از دکتر وقت میگرفتم ولی باز هم این کار رو نکردم، انگار خوشم میاد خودم رو در این وضعیت نگه دارم. بگذریم،
یادم میاد قبلا شروع کنندهی خیلی بهتری بودم. فقط موفق شدم به ۱۵٪ اهداف از پیش تعیین شده برسم. درسته که میتونم در هفتهی آینده جبران کنم ولی به نظرم جالب نیست آدم زندگی رو به اما و اگر حواله کنه. نمیتونم بگم تلاش خودم
این روزها که به قول قدیمیها پا به سن گذاشتم، فهمیدم هیچ کاری را اگر مجبور نباشم انجام نمیدم، مثلا اگر غذا میخورم، مجبورم وگرنه نمیخوردم یا اگر میخوابم چون مجبورم وگرنه نمیخوابیدم ولی از اونجایی که مجبور نیستم کارهای دیگه رو انجام بدم، پس