گزارش هفتهی نهم از چالش دوازده
یک جوری نهمین هفته هم پشت سر گذاشتم که اصلا نفهمیدم چطوری گذشت، کلا به نظرم زمان در این دنیا سریعتر از چیزی که ما فکرش رو میکنیم میگذره، ما اگر مفهوم روز و هفته و ماه و سال رو حذف کنیم، زمانی که در
یک جوری نهمین هفته هم پشت سر گذاشتم که اصلا نفهمیدم چطوری گذشت، کلا به نظرم زمان در این دنیا سریعتر از چیزی که ما فکرش رو میکنیم میگذره، ما اگر مفهوم روز و هفته و ماه و سال رو حذف کنیم، زمانی که در
هفتهی بدی نبود، به نظرم گاهی انتظاراتم از خودم بیش از حدی هست باید باشه. این هفته یک فصل از کتابم رو نوشتم و ازش راضی هستم. یک دوست جدید پیدا کردم و باهاش گپ زدم. کارهای دانشگاه رو پیگیری کردم، حداقل فهمیدم باید حضوری
انتظارم از این هفته بیشتر از چیزی بود که در عمل اتفاق افتاد، میدونید در کل تابستون صبحها رو تا این هفته از دست دادم، یعنی حدودا ساعت ۱۱ بیدار شدم تا صبحانه خوردم شده ۱۲، مگر کلاس یا برنامهی خاصی داشتم، این خیلی بهم
گزارش هفتهی ششم رو اواسط هفتهی هفتم دارم مینویسم، چون خیلی هفتهای نبود که حال و حوصلهی کار کردن داشته باشم ولی دوست هم نداشتم به عنوان هفتهی استراحت ازش استفاده کنم، چون یک کارهایی هم کردم، کتاب هفته رو خوندم، فیلمهای هفته رو دیدم،
این هفته تجربیات بینظیری داشتم، چیزهای جدیدی در خلبانی یاد گرفتم برای همین میتونم بگم هفتهی خیلی جذابی داشتم ولی از طرفی چند روز آخر هفته رو جالب سپری نکردم، سردرد شدیدی داشتم و اصلا دلم نمیخواست از روی تخت بلند بشم، راستش اصراری هم
هفتهی جالب و خوبی بود، همه چیز طبق برنامه پیش رفت، دو تا کتاب خوب خوندم، دو تا فیلم سینمایی جذاب و تاثیرگذار دیدم، کارها رو انجام دادم، البته هنوز کلافگی عجیبی دارم ولی کلی یادگرفتم، برام واقعا جذاب بود به خصوص یادگیریGoogle Tag Manager،
یک هفتهی دیگه هم گذشت، به نظرم هفته اصلا واحد بزرگی نیست، انگار همین دیروز بود که داشتم دربارهی هفتهی دوم مینوشتم. در کل هفتهی خوبی بود، موفق شدم سه تا کتاب خوب بخونم، دو تا فیلم سینمایی ببینم، برای کمپینی که تو ذهنم هست
این هفته رو خیلی فشرده پشت سر گذاشتم، دو روز آخر هفته واقعا خسته شده بودم. کتاب رو کمی از برنامه جلو هستم، چون میخواستم چند تا کتاب بازاریابی سریع بخونم. دو تا فیلم سینمایی دیدم، که واقعا از فیلم چارلیچاپلین نهایت لذت رو بردم.
هفتهی اول رو به نظرم خوب شروع کردم، با وجودیکه هیچ چیز درستی از هیچ چیزی نمیدونستم، کلی از ایدهها و کارهایی که نوشته بودم تا در تابستان ۱۴۰۰ انجامشون بدم رو تبیین کردم، اولین سفر تابستون هم رفتم اصفهان. خیلی سفر جذابی شد، کلی
چالش دوازده واقعا یکی از بهترین تجربههای زندگی من بوده تا امروز، هیچ وقت نمیتونستم برای زندگیم یک برنامهریزی داشته باشم که بیشتر از یک ماه بهش عمل کنم، اونم برای حتی یک فعالیت خاص، الان کارهای مختلفی میکنم و نتیجهی خوبی میگیرم، خیلی دوست