گزارش هفتهی چهارم از چالش دوازده
الان که دارم گزارش این هفته رو مینویسم یک ماه بعد از این تاریخه، ولی از اونجایی که باید جبران میکردم، برگشتم و تا حد خوبی از کارها رو جبران کردم، دوست نداشتم یک بیماری من رو کلا از همه چیز عقب بندازه، دو تا
الان که دارم گزارش این هفته رو مینویسم یک ماه بعد از این تاریخه، ولی از اونجایی که باید جبران میکردم، برگشتم و تا حد خوبی از کارها رو جبران کردم، دوست نداشتم یک بیماری من رو کلا از همه چیز عقب بندازه، دو تا
این هفته سعی کردم یک سری از بدهیهای ریزی که از سال قبل مونده بود برای این طرف سال پرداخت کنم. تسمه تایم و یک سری ایرادات ماشین رو رفع کردم، با یکی از بچهها برای انجام کارهای فنی یکی از پروژهها گپ زدم، چند
هفتهی جالبی بود، سه ساعت پرواز کردم، واقعا پرواز، یکی از بهترین تجربههای زندگی من بوده تا حالا، با ناصر خانوادگی رفتیم بیرون، کلی گپ زدیم، خندیدیم، موسیقی گوش دادیم و شام خوردیم، داشتن دوست خوب در این دوره خیلی ارزشمنده، کار جدیدی رو با
در اصل هفتهی اول رو باید تعطیل میکردم به خاطر عید، ولی بعدش که یکم با خودم بیشتر فکر کردم، به خودم گفتم چه کاریه، فوقش عقب میفتی و بعدا شروع میکنی به جبران کردن، بهتره از این فرصت یک هفتهای در زمان درستتری استفاده
میتونم با جرأت بگم چالش دوازده یکی از بینظیرترین و موفقترین چالشها و برنامهریزیهای زندگیم بوده تا امروز، بدون شک نقطه ضعفهای زیادی هم داشته ولی در کنارش همین که موفق شدم به هفتهی دوازدهم برسم این یک موفقیت بینظیره، صرفنظر از نتیجهی کار، به
در ابتدا که داشتم چالش دوازده را طراحی میکردم، با خودم گفتم هر فصل ۱۳ هفته داره، برای ۱۲ هفته برنامهریزی میکنم و یک هفته را برای ریکاوری و جبران عقبافتادگیهایی که ممکن بود در طول اجرای چالش پیش بیاد قرار دادم، خیلی پیش اومد
این هفته خیلی جذاب و هیجانانگیز بود، روز اولش با تولدم شروع شد، امسال آدمهای جدید زیادی تولدم رو بهم تبریک گفتند که خیلی برام جذاب و ارزشمند بود و آدمهایی که از گذشته باهاشون دوست بودم و امروز براشون مهم بود و به صورت
این هفته، درگیر ادامهی کلاسهای هفتهی پیش بودم و دو تا امتحان نسبتا سخت که با هر زحمتی بود موفق شدم قبول بشم، این هفته کارهای صفحهبندی و مجوز یکی از کتابها را هم تمام کردم و فرستادم برای چاپ. برای رسیدن به یکی از
این هفته کلاس مهمی داشتم، روزی شش ساعت سر کلاس بودم، حتی پنجشنبه و جمعه ولی خیلی خوش گذشت و کلی یاد گرفتم و یک قدم نزدیکتر شدم به یکی از بزرگترین آرزوهام، کارها را هم تا حد خوبی پیش بردم، درگیر تغییرات اساسی در
روز اول هفته با یک امتحان سرنوشتساز شروع شد، امتحانی که هیچ آمادگی براش نداشتم، شب قبل از امتحان یادم افتاده بود که امتحان دارم، کتاب مورد نظر را برداشتم دیدم ششصد صفحه کتاب انگلیسی را نمیتونم در یک شب بخونم، تصمیم گرفتم بخوابم و