گزارش هفتهی هفتم از چالش دوازده
یک هفتهی دیگه هم گذشت، این هفته هم علاوه بر دو تا فیلم سینمایی و یک کتاب و نوشتن پستهای بلاگ روزانه، تونستم چند تا از امتحانات خلبانی رو بدم، عجب استرس و اضطراب شدیدی گرفتم از دست این امتحانات. آخر هفته هم با ناصر
یک هفتهی دیگه هم گذشت، این هفته هم علاوه بر دو تا فیلم سینمایی و یک کتاب و نوشتن پستهای بلاگ روزانه، تونستم چند تا از امتحانات خلبانی رو بدم، عجب استرس و اضطراب شدیدی گرفتم از دست این امتحانات. آخر هفته هم با ناصر
این هفته هم گذشت، تونستم دو تا فیلم سینمایی ببینم، کتاب بخونم، کلاسهای خلبانیم رو شرکت کنم و همزمان امتحانات بعضی از دروس رو بدم. یکم کار کنم، دوستانم رو ببینم، مامانم اومد تهران و یک روز پیش هم بودیم، تونستم تیم شازدهکوچولو رو دوباره
قرار شد دیگه دربارهی مشکلات و اینا حرفی نزنم، به نظرم هفتهی خوبی بود، پروژهی شازده کوچولو را دوباره از سر گرفتیم، سریال برکینگ بد رو بالاخره تمام کردم و عجب سریال بینظیری بود، عاشقش شدم. دستی به سر ماشین کشیدم، دو تا فیلم دیدم،
میخوام اینبار ناله نکنم که وای چقدر حالم بد بود و نتونستم طبق برنامه پیش برم و از این حرفها، به نظرم شما خودتون این رو جلوی تمام گزارشهام بگذارید دیگه. به نظرم همین که دو تا فیلم برای این هفته دیدم و یک کتاب
این هفته هم گذشت، ناراضی نیستم ولی مثل همیشه با چیزی که میخواستم باشه خیلی فاصله داشت. بگذریم، در این هفته، دو تا فیلم خوب دیدم، یک کتاب خوندم، دو تا امتحان از امتحانات خلبانی رو دادم، نمونههای جدیدی از محصولم رو برای تست ساختم
من در هفته کارهای زیادی رو انجام میدم ولی همیشه از خودم ناراضی هستم، مثلا این هفته چهار تا کتاب را برای چاپ آماده کردم با همکاری بچهها و فرستادم برای چاپخونه، کلاسهای خلبانی رو شرکت کردم، با لیلی رفتم بیرون و کلی با هم
خیلی خوشحالم که دوباره چالش دوازده را برای پاییز طراحی کردم. یک سری موارد شبیه فصلهای قبلی هست، مثل کتاب، نوشتن پست بلاگ، تماشای فیلم، دیدار دوستان و خانواده و
واقعا چالش دوازده برای من یکی از بهترین اتفاقها و طراحیهای زندگیم بوده، انگار خودم رو پیدا کردم، فهمیدم باید چطوری برنامهریزی کنم، چطوری کار کنم، البته هنوز زوده برای قضاوت ولی تا همین جای کار هم فوقالعاده بوده با تمام نقاط ضعفی که داشتم،
یک هفتهی دیگه هم به سادگی نوشیدن یک فنجان چای گذشت، انتظار داشتم در هفتهی ریکاوری خیلی از کارها رو تموم کنم ولی خب نشد که نشد، خیلی از کارها به من وابسته نبودن، کل بچههایی که باهاشون کار میکردم کرونا گرفتن یا خانوادهشون درگیر
اصلا نفهمیدم این هفته چطوری گذشت، خیلی غمگین بودم، حوصلهی هیچ کاری رو نداشتم ولی با این حال کلی کار شخصی رو تموم کردم، بیشتر سعی کردم فیلم ببینم. ولی نه حال نوشتن داشتم، نه یاد گرفتن، تنها کار خوب و مثبتی که کردم بالاخره