این کتاب رو خیلی اتفاقی از کتابفروشی محل خریدم، یادم نیست دقیقا دنبال چه کتابی بودم که این رو خریدم، امروز فهمیدم این کتاب یک مجموعه‌ی چهار جلدی بوده که من فقط دوتاش رو خریدم. انتظار داشتم کتاب خیلی مفیدی نباشه ولی واقعا برعکس بود،

این کتاب رو نسبت به بقیه‌ی کتاب‌های این سری بیشتر دوست داشتم، در این کتاب درباره‌ی اینکه سنجش عملکرد اصلا چیه، برای سنجش عملکرد چطوری باید شاخص‌های کلیدی عملکرد رو تعیین کنیم، نظام‌های سنجش عملکرد چیه و اصلا چه چیزهایی رو باید اندازه بگیریم، چه

سال فکر می‌کنم ۹۴ یا ۹۵ بود که با آرش کتاب تست مامان رو ترجمه و چاپ کردیم، البته اون موقع انتشارات نداشتیم، با نشر یکی از دوستان‌مون کار کردیم که اونم نامردی نکرد مجوزش رو منتقل نکرد، مجبور شدیم بعد از ثبت انتشارات پنگوئن

این کتاب رو برای امتحان پایان ترم کلاس بدن مجبور شدم بخونم، خیلی کتاب جذابی بود. باید این کتاب رو می‌خوندیم و بخش‌هایی از کتاب رو انتخاب می‌کرد که به یک رویداد اصلی اشاره می‌کرد، مثلا ما کشته شدن دزدمونا رو انتخاب کردیم به عنوان

اول قرار بود آنتیگون سوفوکل رو بخونم، ولی خب چون اسمش رو نمی‌دونستم این رو خریدم و تا نصفه خوندم، بعدا فهمیدم اشتباه خریدم و اصلا این اون نیست، برای همین اول اون رو تموم کردم بعدا اومدم اینم خوندم ببینم کی به کیه، در

این کتاب رو به سفارش ناصر خریدم و خوندم، من عاشق شرکت‌های تک‌نفره هستم، اصلا شرکتی که بزرگ بشه فقط وقت آدم رو قراره تلف کنه، من از اون آدم‌هایی هستم که از رشد سریع خوشم نمیاد چون باعث دردسرم میشه، من فقط دوست دارم

امروز صبح از خواب بیدار شدیم، منتظر اون دوست عزیزمون بودیم ولی یکم خیلی دیر جواب داد، در این فاصله نشستیم پانتومیم بازی کردیم، کلا این بازی با سروش خیلی می‌چسبه، لعنتی سیستان‌و‌بلوچستان هم که بازی کردیم ترکیدیم از خنده، بعدش حرکت کردیم به سمت

صبح روز یک‌شنبه از خواب بیدار شدیم و محمد یک صبحونه‌ی عالی برامون درست کرد، گفت امروز تو شرکت‌شون «Sunday Funday» هست، باحال بود، تاحالا نشنیده بودم، خلاصه قسمت بود ما هم کلی بخندیم و شادی کنیم بعد راه بیفتیم به سمت یاسوج، مسیر خیلی

دیروز شنبه، با وال سبز و ۲۰۶ افتادیم توی جاده، قرار بر این بود که خودمون رو به روستاهای کهگیلوئیه و بویراحمد برسونیم و کتاب شازده کوچولو رو بین بچه‌ها توزیع کنیم. همه چیز برای یک سفر ماجراجویانه آماده بود. وقتی نزدیک قم شدیم برای