اولین بار که آرش رو از نزدیک دیدم استارتاپ ویکند تبریز بود، سال ۹۲ بود اگر اشتباه نکنم، صادقانه اصلا نمی‌دونستم استارتاپ چیه! ولی هفت سال بود که شرکت نرم‌افزاری داشتیم، از اونجایی که در یک شهر صنعتی بودیم، درگیر تولید نرم‌افزارهایی مثل انبارداری، رهگیری

وقتی درباره‌ی شازده کوچولو حرف می‌زنیم، خیلی‌ها ممکنه بهمون بگن، مگه میشه کسی شازده کوچولو رو نخونده باشه؟ در جواب باید بگم، هنوز خیلی‌ها هستند که شازده کوچولو رو نخوندن، من خودم در ۳۰سالگی شازده کوچولو رو خوندم و عاشقش شدم. در آخرین سفری که

می‌دونم که دیگه می‌دونید من خیلی انیمیشن دوست دارم، این فیلم هم به نظرم فوق‌العاده بود، داستان زیبایی داشت، فیلم‌هایی که با موضوع دنیای خیالی ساخته می‌شوند رو اصولا دوست دارم. ژاپنی‌ها به خانواده در فیلم‌هاشون اصولا اهمیت ویژه‌ای میدن، به نظرم این می‌تونه یکی

یادم میاد در کتاب‌های درسی میانگین عمر مفید انسان رو هفتاد سال نوشته بودند، اگر من واقعا هفتاد سال عمر کنم که بعید می‌دونم، امروز به نیمه‌ی زندگیم رسیدم. اونقدر سریع گذشته که اصلا نفهمیدم چطوری به این نقطه رسیدم. در تمام این سال‌ها نتونستم

این هفته، درگیر ادامه‌ی کلاس‌های هفته‌ی پیش بودم و دو تا امتحان نسبتا سخت که با هر زحمتی بود موفق شدم قبول بشم، این هفته کارهای صفحه‌بندی و مجوز یکی از کتاب‌ها را هم تمام کردم و فرستادم برای چاپ. برای رسیدن به یکی از

این کتاب رو واقعا دوست داشتم، دید خیلی خوبی درباره‌ی دیزاین به آدم میده، این پاراگراف از کتاب هم تاثیر عمیقی روی من گذاشت، «متأسفانه این موضوع درست است که بسیاری از اسباب و وسایلی که برای استفاده خاصی می‌سازند، واقعا زیبا نیستند. اما دلیل

چند سال پیش رفتم پیش یکی از دوستانم به اسم امیرمهرانی، ایشون در اون زمان دوره‌های شناخت توانایی‌ها برگزار می‌کرد. بهم پیشنهاد کرد کتاب «راه هنرمند» رو بخونم، گفت خودش هم این کتاب رو خونده و تاثیر زیادی روی زندگیش گذاشته، منم سریع این کتاب

موضوع کتاب رو دوست داشتم، به خصوص که با این سوال شروع شد، چرا اینجایی؟ این سوالی بود که همیشه از خودم می‌پرسیدم و هیچ وقت به جواب درستی نمی‌رسیدم، سوال دوم رو وقتی بچه بودم بیش‌تر بهش فکر می‌کردم، از مرگ می‌ترسی؟ راستش اگر

فیلم خیلی دوست‌داشتنی بود، من همیشه دوست داشتم افسانه‌ها واقعی بودند، شاید هم باشند و واقعا ما خبر نداریم، جنگ، مزخرف‌ترین اتفاقیه که روی زمین می‌تونه بیفته، نمی‌دونم چی میشه و چی در جنگ هست که می‌تونه آدم‌ها رو در این حد بی‌رحم کنه، دختری

یک سری حرف‌ها هست که من هنوز موفق به درک و فهم اونا نشدم، مثلا آدم نباید از کسی انتظار داشته باشه، مگه میشه! راستش درست و غلط‌ش اصلا برام مهم نیست، مهم اینه اصلا مگه میشه آدم از کسی انتظار نداشته باشه؟ شاید مامان